سپیدپوش

دست نوشته های من در عبور زمان در مسیر شناختن ...

داوطلبین عزیز...



داوطلبین عزیز با نام و یاد خداوند متعال شروع کنید ...

این جمله مشترکی است که در یک روز خاص سال راس ساعت 8 صبح در تمام حوزه های کنکور ایران هر سال گفته می شود .
این مستند نه چندان بلند داستان داوطلبی است که کنکور داده و رتبه ی دلخواهش را نیاورده .نمیخواهد به دانشگاه برود اما خانواده اش اصرار دارند که انتخاب رشته کنند ...


این پدیده چیز تازه ای در سمپاد ما نبود . اتفاقا از همان سال اول دبیرستان هم شروع شد . توی کلاسمان چند نفر هنرمند عالی داشتیم که مجبور شدند تجربی بشینند . یکی عاشق سینما یکی عاشق نقاشی یکی عکاسی ...
ازبین سال بالایی هایمان هم میشد این مدل ادم ها را پیدا کرد . یکی عاشق گریمور شدن و گرافیک بود شب با رویای اینکه چطور هنرش را روی کفش هایش پیاده کند می خوابید و صبح در دفتر مدیر توبیخ میشد که ورقه ی امتحان زیست جای طرح کشیدن نیست. یکی دیگر شان عشق پرواز بود .اول و اخرش می گفت خلبانی. مدرسه مان رشته ی ریاضی نداشت اگر هم داشت یکصدا می گفتند : فقظ و فقط تجربی !
از بین همکلاسی هایمان تک و توک با جرئت پیدا شد که بروند پی علاقه شان حتی اگر به این قیمت باشد که دیگر اتیکت سمپادی را نداشته باشند . یکی از بچه ها برای رشته ی ریاضی رفت مدرسه ی دیگر و یکی هم رفت و برگشت و باز رفت .
این داستان همان جا تمام نشد .انتخاب رشته در ابعادی کمی بزرگتر نیز همان بود . دوستی دنبال هنر در بین کد رشته های دفترچه انتخاب رشته ی تجربی می گشت و هزاران چیز دیگر شبیه این .



# ارزش گذاری غلط و نامتعادل شغل ها و بولد کردن قسمت های خوب و خوش هر شغل باعث شده که خانواده ها هرکاری برای رسیدن به مدینه ی فاضله ای که در ذهن خودشون و بچه هاشون ساختن بکنن .

# این مستند رو از اینجا میتونید دانلود کنید .

# مافیای کنکور و سیستم اموزش ضعیف داستان تازه ای نیست ولی صحبت های اقای حسینی تا حدودی تامل برانگیزه .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Cherry blossem

برای اسکارلت ِبرباد رفته...





بیایید قبول کنیم جنگ هرچقدر هم که بد باشد داستان های عشقی خوبی از دلش در می اید . یکی از همین شاهکار ها "بر باد رفته " هست.برباد رفته راسال ها پیش بین قفسه داستان های امریکایی کتابخانه ی عمومی پیدا کردم .خوب یادم هست .کتابی دو جلدی بود که هرچه گشتم جلد دومش را پیدا نکردم . جز اسمش در نگاه اول چیز جذابی نداشت . کتابی گردن کلفت ( شما بخوانید ضخیم) با جلد سبز تیره و فونت قدیمی که جلد تخته ای اش کمی برگشته بود و توی ذوق می زد . تصمیم گرفته بودم تمام کتاب های قفسه را بخوانم پس بربادرفته را امانت گرفتم . شروع معمولی ای داشت ولی هرچه جلوتر می رفتم بیشتر جذبش می شدم . جلد اول را به هر زحمتی که بود با وجود امتحانات بیدار ماندم و تمام کردم. اسکارلت مرا متعجب می کرد ،می ترساند، عصبانی میکرد و  به فکر وا می داشت . جلد دومش را بلافاصله گیر اوردم و تمام کردم. تمام که شد ماتم گرفتم که چرا تمام شده . دیالوگ های فوق العاده ی برباد رفته ، طرح قوی اش که از ذهن نویسنده سرچشمه گرفته، شخصیت پردازی بی نظیرش عقل ادم را به بازی می گیرند. حوادث مرتب و به جا رخ می دهند و اسکارلت بازیگوش ناز پرورده که همه ی دغدغه اش مدل لباس دختر های دیگر است در اواسط داستان برای حفظ خودش و خانواده اش ادم میکشد . اسکارلتی که دنبال عشق خالص اشلی است بارها ازدواج می کند و برای پول دست به خیلی کارها میزندکه نتایج خوبی دارند اما الزاما مسیر رسیدن به ان ها شاید درست نباشد.


خلاصه داستان:

اسکارلت اوهارا دختر جذاب خانواده ی پولدار اوهارا عاشق اشلی است اما با شروع جنگ همه چیز عوض می شود.این کتاب داستان تبدیل دخترک نازپرورده و زیبای مهاجر ایرلندی به زنی سرسخت و محکمه.



# اصولا جنگ ها بستر فوق العاده ی داستان نویسی برای نویسنده هاست چون به وضوح ادم ها با شروع جنگ تغییر می کنندو همین کنش و واکنش های عالی و طرح فوق  العاده ای میسازه

# نویسنده ی برباد رفته دانشجوی پزشکی انصرافی بوده که با مرگ مادرش پزشکی رو رها می کنه و میره سراغ روزنامه نگاری . از شروع این کتاب تا چاپش ده سال طول کشیده و مارگارت میشل لقب برترین تک رمان نویس جهان رو گرفته که به نظر من واقعا لایقشه!

# من کتابهایی که میخونم رو بازخوانی نمی کنم ولی برباد رفته رو بارها خوندم و هنوز هم دوست دارم بخونم. مجموعه ش رو هم به فارسی هم به انگلیسی خریدم تا توی کتابخونه ام داشته باشم و فیلم ش رو هم چند بار دیدم .

# اگر سینمایی برباد رفته رو ندید ، با اینکه به شدت قدیمیه و با وجود سینمایی های امروزی با کیفیت 1080 دیدن سینمایی های قدیمی کمی توی ذوق میزنه اما بازی زیبایی کلارک گیبل(بازیگر نقش رت باتلر ) و ویولن لی ( اسکارلت) شما رو از دیدن این فیلم پشیمون نمی کنه .

# در دقت و زیبایی فیلم همینقدر بس که بگم چند برابر یک فیلم سینمایی، نگاتیو صرف فیلمبرداری صحنه‌های تست برای انتخاب بازیگر نقش اسکارلت شده و دیدن سینمایی که همه ی بازیگرهای اون از دنیا رفتند واقعا حس عجیبی داره ( برای نقد دقیق تر میتونید اینجا رو بخونید .)

# کتاب اسکارلت ،کتابی مستقل از برباد رفته س که الکساندرا ریپلی نوشته و قرار بوده ادامه ی برباد رفته باشه . اما ابدا جذابیت و شخصیت پردازی و پختگی برباد رفته رو نداره و قابل مقایسه با برباد رفته نیست. اسکارلتی که در ذهن الکساندرا بوده به شدت متفاوته با اسکارلت مارگارت میچل.

# برای دانلود فیلم سینمایی بر باد رفته اینجا رو ببینید .


بخشی از فیلم:


رت باتلر (کـــلارک گیبل): اسکارلت تــــــو نمی‏تونی همه چیز را با هم داشته باشی. یا باید با روش مخصوص خودت پول بدست بیاوری و همه جا با بی‏اعتنایی روبرو بشی، یا اینکه فقیر و باوقار بمونی و دوستای زیادی داشته باشی. تو انتخاب خودت رو کردی.
اسکارلت (ویوین لی): نمی‏خوام فقیر باشم، ولی انتخابم درسته. مگه نه؟
رت: اگر پول رو بیشتر دوست داری، بله.
اسکارلت: بله، من پول رو بیشتر از هر چیز دیگه ای در دنیا دوست دارم.
رت: پس تو بهترین راه رو انتخاب کردی،ولی باید تاوان هم پس بدی. همونطور که در مورد هر چیز دیگه ای که علاقه داشته باشی، باید تاوانش رو پس بدی. تاوان این راه تنهاییه.


این پست معرفی فیلم یا کتاب نبود . معرفی اسکارلت بود در برباد رفته ...

شخصیتی که هنوز هم صداش شنیده میشه که میگه:

AFTER ALL TOMORROW IS ANOTHER DAY


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Cherry blossem

خدمتکار و پروفسور |یوکو اوگاوا |کیهان بهمنی


اولین بار اسم کتاب را در فیدیبو دیدم .دروغ چرا؟ از اسم و جلدش خوشم امده بود. شکوفه های گیلاس روی جلدش حسابی برایم جذاب بود .
خلاصه ی کتاب را خواندم موضوعش هم جذاب بود .
کتاب اینطوری شروع می شود :
ما پروفسور صدایش میزدیم اوهم پسرم را جذر صدا می کرد ...
شروع جالبی بود . ادم را پرت می کرد در دنیای ریاضیات . کتاب را با فرمت کاغذی توی کتابفروشی های شهرمان پیدا نکردم و خریدنش موکول شد به چهار پنج ماه بعد ان هم اتفاقی در یکی از مسافرت های کاری!همین که به خانه رسیدم شروعش کردم و تا تمام نشد رهایش نکردم .
اگر بخواهم صادق باشم شاید از بیکاری من بود که بین خواندن کتاب وقفه نیفتاد چون انقدر زیاد جذاب نبود که بگویم نمی شود زمینش گذاشت اما در هر حال کتاب خوب، ساده و دوست داشتنی  برای وقت خالی ام بود.


خلاصه :
داستان از زبان خدمتکاری گفته می شود که در خانه ی پروفسور ریاضیاتی کار می کند که حافظه اش دقیقا هشتاد دقیقه است و هربار که بعد از هشتاد دقیقه ببینی اش شماره کفشت را میپرسد و مثل غریبه با تو رفتار می کند .



# کتاب های ژاپنی انقدرها که نویسندگان بقیه کشورها در جامعه ما خوانده میشوند طرفدار ندارند که شاید بعضی جاها بی انصافی باشد البته نویسنده های ژاپنی ای که چاپ کتاب هایشان به بار چندم هم کشیده شده هست اما روی هم رفته ان قدر ها پر طرفدار نیستند.
# در این کتاب شما لازم نیست عاشق ریاضی باشید یا شاگرد اول کلاس ریاضی مدرسه تان باشید . یک روش جذاب و لطیف اموزش ریاضی را تجربه می کنید .

# یک جای کتاب اگر درست یادم باشد ، راوی می گوید:
من خنگ تر از این حرفایم . اما خوبی هشتاد دقیقه ای بودن حافظه ی پروفسور درکنار همه ی مشکلاتش این است که میشود هرچند بار که بخواهم یک سوال تکراری را از او بپرسم و برایم توضیح دهد بدون اینکه خسته شود یا خجالت بکشم .
#یوکواوگاوا در ژاپن شناخته شده هست .این کتاب رو در سال 2004 نوشته و بلافاصله با تیراژ میلیونی (بیش از 50میلیون) مواجه شد و پرفروش ترین کتاب سال ژاپن شد .
# خواندن پست مربوط به این کتاب در این وبلاگ هم خالی از لطف نیست .
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Cherry blossem

در ستایش دره ی مرگ



یکی از بهترین فیلم های سینمایی که دیدم hacksaweridge بوده که حاضرم چند بار دیگه هم ببینم وهمون بار اول هم از اول فیلم میخ لپ تاپ شده بودم و تا چند دقیقه بعد از تموم شدن فیلم هم به صفحه ی خالی لپ تاپ زل زده بودم و فقط صدای دزموند داس (Andrew-Garfield) توی گوشم میشنیدم که : فقط یکی دیگه ... خداجون فقط یکی دیگه...

اعتقادات قوی شخصیت فیلم اونقدر من رو به خودش جذب کرد که مدت ها فکر می کردم که چطور میشه که یک نفر اینقدر شدید و قوی  به اعتقاداتش ایمان داشته باشه  که  بدون دست زدن به اسلحه خودش رو توی میدون جنگی بندازه که قاعدتا همه چیز تعیین کننده ی توش تعداد فشنگ و گلوله هاییه که برات باقی مونده .

سکانس های اخر فیلم رو به شدت دوست داشتم ودوست دارم بارها و بارها ببینمش . جدای از بحث نجات جان ادم ها اینکه با وجود غیر منصطقی بودن چیزی که بهش ایمان داری و با وجود تمام کسایی که مسخره ت می کنن پای حرفت بمونی و بهش عمل کنی و باعث بشی که اون ها هم به اعتقاداتت ایمان بیارن یکی از فوق العاده ترین چیز هایی بود که توی این فیلم دیدم .

این فیلم زیبا رو اگر ندیدید حتما ببینید . ( دانلود از اینجا)

+ ایرادی که میشه به این سینمایی گرفت فقط به طور غیر خیلی غیر واقعی بد نشون دادن کشور ژاپنه که توی فیلم های مربوط به جنگ خیلی رعایت نمیشه و همیشه کشور سازنده ی فیلم از کشور مقابل تصویر ناواقعی ای میسازه که طبیعی هم هست بالاخره یک روزی جنگیدند کشته دادند و...
اگر فیلم هایی که توی کشور ژاپن و کره در باره ی وقایع حدود این جنگ رو هم ببینید چهره ی جالبی از کشور مقابل نشون ندادن . و اگر این ها رو در نظر نگیریم بازی و فیلم نامه ی جذاب و ایمان و اراده ی قوی شخصیت اصلی شما رو مجذوب خودش می کنه .
+ تکه ی نهایی فیلم فک میکنم چیزی شبیه مصاحبه با دزموند داس واقعی بوده که به فیلم پیوست شده و جذابیت فیلم رو بیشتر کرده .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Cherry blossem

چطور رتبه ی 72 کنکور شدم ؟(راهکارهای یادگیری انگلیسی به شرح و تفصیل)



1
خیلی وقت پیش ها مطلبی میخواندم درباره ی کشورچین و مردمش که پیش از تولد نوزاد برایش یک ایمل و یک حساب و یک اتاق اماده می کنند چون معتقدند بچه ها به ان ها نیاز دارند . در کره جنوبی هم مرسوم است که بچه ها یک ورزش (عموما تکواندو)و یک ساز (فک میکنم غالبا ویالون )و یک زبان غیر از زبان خودشان از کودکی یاد بگیرند . در ایران پیش از این که بچه ها به دنیا بیایند مادر و پدر هایی که دستشان به دهانشان میرسد و ادعای فرهنگشان میشود برنامه ی کلاس های متفرقه و غیر متفرقه را از همان روزی که بچه چشمش را باز می کند می ریزند. کلاس زبان پای ثابت و همیشگی این برنامه هاست.

2
از خودم که شروع کنم درکمال تعجب برخلاف فارسی اصلا یادم نمی اید کی حروف الفبای انگلیسی را یاد گرفتم. البته خاطره های محوی از زبانسرای طبقه ی دوم ساختمانی که خیلی وقت است تخریب شده و به جایش مجتمع ساخته اند دارم اما فقط انیمیشن دیو و دلبر و کتابهای سو و بنی (TED TALK) و خانم منشی مهربان موسسه را یاد دارم و دیگر هیچ!
تمام دوران دبستان زبانسرا می رفتم چون ثبت نامم می کردند. نه این که بدم بیاید فقط انگیزه ی خاصی نداشتم . البته بدم نمی امد کارتون وانیمیشن و کتابهای خارجکی بخوانم .خیلی خیلی دوست داشتم که بتوانم به زبانی حرف بزنم که بقیه بچه ها نمی توانند ولی هر بار که اول ترم با این فکر و خیال ها روی صندلی کلاس می نشستم بین انبوه زبان اموزان سن بالا و اغلب مسن و گاها دبیرستانی،منِ قد کوتاه ریزه میزه گم میشدم . تا احوال پرسی و روخوانی و ریدینگ و لیسنینگ را خوب می فهمیدم و همه چیز به صلح و صفا می گذشت اما به گرامر که می رسید انگار معلم زبانش را از انگلیسی به چینی سوییچ میکرد.
اولش کمی به تابلو خیره میشدم . بعد که هرچه بیشتر توضیح میداد کمتر میفهمیدم شروع می کردم به وول خوردن روی صندلی .اخر سر هم هرچه روی تابلو بود مثل انکه از روی یک نقاشی کپی کنی توی دفترم کپی میکردم و برمیگشتم خانه.
یک بارفک میکنم اول یا دوم دبستان بودم و همه ی هم کلاسی هایم پیش دانشگاهی بودند . وسط گرامر درس دادن معلم دلم را زدم به دریا پرسیدم :
جمله واره ی اسمی یعنی چه؟
همه همکلاسی های جلو و عقب طوری نگاهم کردند که از سوالم پشیمان شدم و بیشتر توی صندلیم فرو رفتم . جلسه ی بعدش معلم املا گرفت همه ی همکلاسی هایم بیست شده بودند و من ِبچه زرنگِ پر ادعا با تمام تلاشی که کرده بودم شدم 16!اشک ریزان و نالان و با اه و فغان از ان ترم به بعد دیگر زبان سرا نرفتم که نرفتم!

3
اوایل دوران راهنمایی بودم .دایی جان بسی سفارش می کرد که : روزی یک کلمه ی انگلیسی تازه هم یاد بگیری درسال میشود 365 تا و متوسط دایره ی واژگان خود انگلیسی ها اینطور است و ان طور و کتاب داستان سطح بندی شده بخوان و انیمیشن ببین و...
این کار ها را می کردم اما نه از روی اصول و برنامه . یکی از همکلاسی هایم گفت میخواهد برود کانون زبان . دنبال یک نفر اشنا میگردد که باهم بروند. تعریف کرد و کرد و کرد که معلم هایش خوبند و توی کلاس نمیشود فارسی حرف زد و ... تا گفتم بسم الله برویم!
ترم اول 40 نفری بودیم . تاپ شدم با نمره ی98!خوشم امده بود . ادامه دادم.
فیلم و سریال میدیدم و کتاب داستان سطح بندی شده میخواندم و اهنگ های ملایم و قابل فهم بلاد غیر اسلامی گوش میدادم.
دبیرستانی که شدم بدون یک کلمه خواندن زبان مدرسه همیشه کامل میشدم .
کنکوری که شدم سرجمع تست های زبانی که برای تمرین زدم بیستا هم نشد
اما رتبه ی 72 ی کنکور تخصصی زبان شدم و زبان تجربی را 100 زدم .
72 شدن یا 100 زدن کار شاقی نیست فقط اثبات کوچیکی برای یک مسیر تقریبا موفق اند.


4
اگر شما هم از ان هایی هستید که انگلیسی برایتان به اندازه ی چاقو خوردن درد دارد بخوانید :

1-محیط تان را تا میتوانید خارجکی کنید . از زبان گوشیتان گرفته تا اخباری که گوش می دهید .
2- انیمیشن ببینید . در مدح و ستایش انیمیشن دیدن برای یادگیری زبان هرچه بگویم کم است .
3- فیلم و سریال را با اصولش ببینید .
4- کتاب داستان های سطح بندی شده بخوانید .
5 - لطفا اگر اخبار بین هستید زبانش را تغییر دهید . هرچقدر اخبار ناخوشایند را به زبان دیگری بشنوید از شدت ناراحتی شما کاسته می شود !
6- دوست خارجکی یا همان پن پل پیدا کنید .
7- یک تعداد کلمه ی جدید مشخص وبه درد بخور را از یک منبع موثق (!) مثل قرص و دارو روزانه میل کنید .
8- تا میتوانید با کلمات نا اشنا جمله بسازید و از جمله ها در زندگی روزمره استفاده کنید .
9 - برای شروع اگر اهل موسیقی هستید اهنگ های ملایم خارجکی ترجیحا قابل فهم و واضح گوش کنید .
10- اگر وقت و هزینه اش را دارید یا ادم با اراده ای نیستید یا از ان هایی هستید که دلتان پیشرفت سریع میخواهد یک کلاس خوب شرکت کنید . در غیر این صورت سلف استادی هم پسندیده است .
11- یک پارتنر زبانی پیدا کنید . زبان برای ارتباط است اگر کسی رابرای ارتباط نداشته باشید یادگرفتنش خونین تر می شود .
12- نوشتن مطلب ، نامه یا هرچیزی به انگلیسی را تجربه کنید . روزمره نویسی هرچند غلط غلوط به پیشرفتتان کمک میکند. اگر ییکی را پیدا کنید که نوشته هایتان را تصحیح کنید که گلستان می شود .
13- روبروی اینه با یستید با خودتان با صدای بلندحرف بزنید. عمیقا بر روی اسپیکینگ و لهجه شما موثر خواهد بود .
14- دیالوگ های بازیگرها را باخودتان تکرار کنید . هرچه شبیه تر موفقیتتان بیشتر!
15- اپلیکیشن های خوب را پیدا کنید . تکنولوژِی فکر همه چیز را کرده!
16- سایت خوب برای یادگیری از نون شب واجب تر !


5

# انیمیشن و فیلم و سریال دیدن برای یادگیری قاعده و اصول دارد:
اصل اول : چیزی برای دیدن انتخاب کن که حداقل پنج شیش دور بشود دیدش !
دور اول بدون زیر نویس باید گوش داد و نگاه کرد .
دور دوم باید با زیر نویس فارسی دید .
دورسوم با زیر نویس انگلیسی دید و دیالوگ بازیگرها را بلند بلند تمرین کرد و به لهجه شان دقت کرد .
سریالی مثل فرندز راباید برای دور چهارم دیدو اصطلاحاتش را یادداشت کرد و انقدر تکرار کرد که یادگرفت.

# کتاب داستان های سطح بندی شده :
کتابهای سطح بندی شده رااز  اینجا یا اینجا میتونید پیدا کنید یا از کتابفروشی های شهرتون بخرید .
نکته اول :انتشارات پنگوین و اکسفورد و .. کتابهای خیلی خوبی دارن .
 نکته دوم : کتابی مناسب سطح شماست که در هرصفحه حدودچهار تا هفت تا کلمه ی نا اشنا داشته باشه.
کتاب رو یک دور خودتون بخونید .
 دور بعد به فایل ها صوتیش گوش بدید .
دور سوم فقط با اصطلاحات جدیدش جمله بسازید و سعی کنید عباراتش که کلمه ی جدیدی داشته رو گوشه ی ذهنتون برای روز مبادا داشته باشید .

# اخبار دیدن به انگلیسی منبع اصلی یادگیری نمیتونه باشه اما مکمل و سرگرمی و محرک خوبیه!
دیکشنری خوبی مثل تحلیلگران رو توی گوشیتون داشته باشین که فورا در صورتی که لازم شد بهش مراجعه کنید . ( از اینجا میتونی دانلودش کنی)

# سایت های زیادی برای پیدا کردن پن پل یا همون دوست مکاتبه ای هست .

# کتابهای کانون زبان ایران ، 504 واژه، 1100 واژه و... منابع خوبی برای یادگیری کلمات جدیدن .

#اپلیکیشن های خوب زیادی هست که به زودی اینجا لینکشون رو اضافه می کنم .


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Cherry blossem

چطورروی کره ی زمین یک شبانه روز36ساعته داشته باشیم ؟

یک هفته مانده به کنکور از دهنم نمی افتاد : کاش روزا 36 ساعت بودن . اخه 24 ساعت کم نیست ؟
البته این عبارت خاص یک هفته ی کنکور نبود . همه ی سال های دبیرستانم وقتی که فشار امتحانات زیاد میشد و هر یک از دبیرها از در کلاس می آمد داخل و شروع می کرد به پرکردن برنامه ی امتحان ماهانه ، اه که از نهادمان برمی امد همین را می گفتیم . اوایل که می گفتند : فرزانه هستید . از پس چند امتحان (مثلا 6 یا 7تا )در روز برنیایید جایتان اینجا نیست . بعد ها جواب هایشان را ارتقا دادند .خواستند مثلا در خور دبیران تیزهوشان جواب بدهند گفتند: ادیسون و ابوریحان بیرونی و نیلز بور و شرودینگر و چه چه همه شان همین 24 ساعت را داشتند . ابن سینا با همین 24 ساعت فیلسوف و پزشک شد .گراهام بل هم در همین 24 ساعت  درهای ارتباط جهان را گشود . تازه ان ها این ها را کشف و اختراع کردند . شما نمی توانید چیزی که قبلا کشف و اختراع شده را هم امتحان بدهید ؟

این روزها دیگر کنکور سراسری ورودی دانشگاه ها برایم تمام شده اما هنوز فکر می کنم کنکور بلیط یک طرفه به بهشت یا جهنم نیست .اگر بخواهم بین تمام خستگی های درس خواندن و استرس و ... یک چیز خوب یاد گرفته باشم  ان هم برنامه ریزی برای 24 ساعت شبانه روزم هست که هنوز هم عادتش با من مانده .

برای کنکوری ها این روزها نام کاظم قلمچی از همه چیز اشنا تر هست . من هم که درس خواندن و برنامه ریزی را از همان اول دوست داشتم . دفتر برنامه ریزی قلمچی را سال اول دبیرستان خریدم و شروع کردم به پرکردن جدول های ساعت مطالعه . جمع ساعات مطالعه ی اخر هفته برایم جذاب بود . بعد از چند سال استفاده، فرم دفتر قلمچی دلم را زد . کنکوری شده بودم و همه چیز ساعت مطالعه نبود . ساعت خواب و کلاس های مدرسه و تایم مطالعه ی غیر درسی و ورزش و غذا و تعداد تست هم برایم مهم شده بود . اوایل هر چقدرش را که می توانستم کنترل کنم میکردم .یادداشت  تعداد تست و ساعت خواب و ساعت مطالعه برایم راحت تر بود . بعدتر هاکاملا  اتفاقی توی یکی از شبکه های اجتماعی چشمم مطلبی را گرفت . متوجه شدم برای یکی از رتبه های کنکور است .
با دیدن برنامه هایش دفتر من هم به روز رسانی شد . برای یک دو هفته همه ی کارهایی که از موقع بلند شدن تا خوابیدن می کردم را با ساعت و دقیقه شان یادداشت کردم . با چک کردن کارها بعد از دوهفته متوجه الگوی خاص روزمره ام شدم . مثلا غذاخوردنم چقدر طول می کشد . چه ساعتی از روزها دوست داشتم زیست بخوانم و معمولا چقدر طول می کشید.همه چیز دستم امده بود . بعد از ان دوهفته خودم برنامه می نوشتم . سالنامه ای داشتم و پیش بینی هایم را برای فردا ، شب قبل مینوشتم .
دفتر های برنامه ریزی زیادی برای خرید هست . از فرم تحصیلی گاج و قلمچی و رنگی رنگی گرفته تا برنامه ریزی های پاپکو و حوض نقره و...
اما از بین همه ی این ها من بولت جورنال را بیشتر از همه چیز برای یک غیر کنکوری(!) ترجیح میدهم . که بعدا درباره ش مینوسم .
اما در نهایت  پیشنهادهایی برای 36 ساعته شدن شبانه روزتان :

1)پیش از خواب بدانید فردا میخواهید چه کارهایی را به ترتیب انجام بدهید .
2) اولویت کارهایتان را بدانید و تایم حدودی برای هرکدام مشخص کنید .
3) انتها های بسته داشته باشید . (یعنی مثلا اگر کنکوری هستید برای زیست خواندن 2 ساعت وقت بگذارید و بدانید راس فلان ساعت باید این تعداد صفحه و تست را تمام کرده باشید .)
4) مناطق خاکستری مغز تان را فراموش نکنید . ( به زبان راحت تر اگر نخواهیم وارد بحث های روانشناسی اش بشویم میشود این که : چندتا کار راباهم انجام ندهید .بی شک وقت بیشتری به نسبت تک تکشان می گیرد.)
5)اگر کنکوری هستید یاد بگیرید که بعضی کارهای غیر ضروری و نامهم تان به بقیه بدهید تا برایتان انجام دهند.
6) سیکل خواب را رعایت کنید . این روزها اپ های زیادی برای تنظیم خواب هست. اگر دوست دارید امتحانشان کنید .(اپلیکیشن sleep cycle را از اینجا ببینید.)
7)کاظم قلمچی می گفت: تا وقتی در اوقات بیداریتان وقت مرده دارید سراغ کم کردن خوابتان نروید .
عین این مطلب را دروبلاگ دوستان متمی هم خوانده ام . دنبال وقت های مرده ی روزمره تان بگردید . شاید چرخ زدن در تلگرام ، تماشای برنامه های تلویزیون ، لایک کردن پست پیج های مختلف اینستاگرام بینشان باشد .
8)یک کاغذ سفید بردارید یا یک فایل ورد باز کنید و فکرهایی که ذهنتان را درگیر می کنند و مانعتان میشود را تایپ کنید.
9)یک تقویم جادار دم دستتان باشد. تمام رخداد ها و واقعه های مهم را یادداشت کنید. مثلا اگر میخواهید برای تولد ماه بعد دوستتان هدیه بگیرید مشخص کنید چه میخواهید و در فواصل خریدتان ان را بخرید تا مجبور نباشید جداگانه برایش وقت بگذارید.
10)نه گفتن را بلد باشید. یک مهمانی غیرمنتظره یا چیزی شبیه ان ممکن است با اهداف بلند و کوتاه مدت شما جور نباشد. غیبت شما به هیچ جای دنیا برنمیخورد.
11) همیشه ساعات خالی در روز و هفته برای کارهای عقب افتاده یا غیر منتظره و... داشته باشید.
12) بولت ژورنال داشته باشید .

این مطلب به روز خواهد شد.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Cherry blossem

چاق ، کچل ،سبیلو




1)

گاهی اگر افتاب از طرف دیگر در می امد و درس و مدرسه میگذاشت به خانه شان می رفتم . تا می گفتم  سلام ! می گفت : اومدین ؟ تاریخ هجری و قمری و برج و غیره را می پرسید بعد میزد زیر اواز ! شاهنامه و حافظ و باباطاهر را بدون دانستن یکی از حروف الفبا هم کاملا حفظ بود . یکی مان را مجبور(!) می کرد کاغذ و  دفتر دربیاوریم هرچه را میخواند بنویسیم برای روزهای که دیگر نیست...

کم سن و سال بودم و بی حوصله. مطمئن بودم که همه چیز همینطور که هست ادامه پیدا می کند . هربار که می روم میبینمش درست توی چارچوب در سبزرنگ نشسته میپرسد : اومدین ؟ و بعد سراغ تاریخ ها و ایام را می گیرد . یک بار که حوصله ی نوشتن شعر هایش را نداشتم . ضبط صوت قدیمی و کهنه را برداشتم گذاشتم کنارش نوار خامی که با خودم اورده بودم گذاشتم توی دل ضبط صوت و گفتم : صدا ضبط میشه !

خواند. اخرش گفت : یه روزی میرسه که میاین اینجا ولی من دیگه نیستم ! اون روز این شعر ها رو دارین !

خندیدم و گفتم: خدانکنه!

سال پیش بود . زنگ زدند به اقای پدر گفتند معده درد دارد .بردیمش بیمارستان . برایم معمولی بود . مردم که مریض میشوند میروند بیمارستان. با یک پلاستیک دارو زیر بغلشان برمی گردند و انقدر کلنجار می روند تا بالاخره درد خوب شود . کله ام را ببیشتر توی کتاب شیمی دبیرستان بردم و گفتم: چیزی نیست. نگران نباشین . رفتند بیمارستان .بعدا خبر رسید کار با یک پلاستیک دارو حل نشده . قرار است بروند اتاق عمل با تشخیص سرطان روده! ازمون های ازمایشی و کنکور نزدیک بودو تنش خانه زیاد! بلند شدم و کتابهایم را جمع کردم و رفتم خانه ی یکی از اشناها برای سکوت بیشتر ! یک وقت ملاقات هم رفتم بیمارستان که جز پنجره با پرده ی ابیِ رنگ و رو رفته یِ کشیده شده یِ ای سی یو چیزی نصیبم نشد .برگشتم خانه. به خودم گفتم : خوب میشود . همه ی ادم ها جراحی می کنند خوب میشوند .

از بیمارستان خبر رسید باید منتقل شود به بیمارستان مرکزی ! اقای پدر می گفت : هر بار که می رویم میخواهد از بیمارستان بیاید بیرون. حیف که زخمش باز است نمیشود.

حدود ساعت 5 صبح جمعه بود.درست قبل از یکی از ازمون های 8 صبح قلمچی . زنگ زدند به اقای پدر . نمیدانم چه گفتند ولی بعد که گوشی را قطع کرد معلوم شد که رفته ،دیگر نیست!

قبول رفتن یکی از اعضای خانواده برایم راحت نبود . بهانه اوردم مراسم هم نرفتم . دیروز برای اولین بار به اصرار خودم رفتیم ارامگاهش . کسی نبود .خلوت ِخلوت... پدربزرگ تنها انجا خوابیده بود و من با این خیال که دیگر نیست...



2)

چند روزی که بین مستند هایی که دانلود کرده بودم میچرخیدم به اسم جالبی برخوردم: چاق ،کچل ،سیبیلو...

بدون اینکه موضوعش را بدانم بازش کردم . جدای موضوع جالبش ،غافلگیری های هنری خیلی خوبی داشت .(اینجا میتونید دانلودش کنید.)


داستان زندگی آرش شهبازی ، پسری که وقت های خالی اش را با بچه های مبتلا به سرطان بازی می کند . دلقک می شود . پانتومیم و نقاشی و... هرکاری می کند که لبخند روی لب بچه ها بیاید .

پدر بزرگ من نه چاق بود نه کچل بود نه سیبیلو ولی اخرین خاطره های که از او داشتم را توی این مستند پیدا کردم .


3)

مستند دیدن را تازه شروع کردم . خبری از هنر بازیگری توی قاب دوربین نیست . اکثرا خودشان اند. اگرهم نیستند به خاطر اضطراب جلوی دوربین بودن هست . صمیمت و واقعیت خاصی دارد که تا به حال پیدا نکرده بودم . تعداد زیادی مستند دانلود کردم که یکی یکی می بینم و درباره ی اون هایی که ارزش دیدن دارن می نویسم .

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Cherry blossem

افِ اسِ ماکس ، اول نوشتن!


      دینامیک دبیرستان تماما درباره ی نیروها بود. یک فرمول جذاب داشت که جدای کاربرد فیزیکی اش در باقی مواقع هم مصداق عینی داشت :


Fsmax = μs η  


   بیشترین اصطحکاک همیشه درست اول حرکت است . درست مثل الان ... اول نوشتن!

  برای پست اول زیاد فکر کردم . اخر سر تصمیم گرفتم کمال گرایی را کنار بگذارم و بنویسم .


ازم پرسید : چی باعث میشه یه نفر نویسنده بشه ؟

گفتم : خیلی ساده ست . یا حرفاتو روی کاغذ می نویسی ، یا خودتو از پل پرت می کنی پایین .

                                                                                                      چارلز_ بوکوفسکی


مدت ها خواننده ی خاموش وبلاگ های زیادی بودم .چیزهای زیادی یادگرفتم و حالا میخوام تجربیات خودم  رو اینجا به اشتراک بگذارم.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Cherry blossem