یه برهه ی زمانی من از نوشتن فاصله گرفتم و اینجا سوت و کور موند . البته وقتی کسی همیشه مینوشته ،شاید طبیعی باشه که یه برهه ای نتونه بنویسه.. شاید دلیلش رو بدونه و شاید ندونه و شاید مثل من یه سری دلایلش برای خودش مشخص باشه و یه سریش نه .. از اینها گذشته به بهانه ی تشویق های دوستی که حتی وقتی من اینجا نمی نوشتم هم مرتب اسنجا رو میخوند و تشویقم میکرد چرا نمی نویسی دوباره سر گرفتم :)

 

 

من از خیلی قدیم ، شاید بشه گفت دبستان به عدد 98 بی هیچ دلیل خیلی خاصی علاقه داشتم ، شاید هم اگه روزی روزگاری بشینم و واکاوی کنم دلیلی براش پیدا بشه اما همینقدر میدونم که 98 عدد خاص من بود . کافی بود اکانتی یا امضا یا نشونه ای بخوام بزارم و از "98" همه متوجه میشدن که اون شخص منم ... اون وقت ها برام معنی خاصی نداشت ولی با اومدن سال 98 ، هیچوقت فکر نمی کردم سالی با این عدد اینقدر زیاد موجب تغییر و اتفاقات معجزه طور و کم احتمال برای من باشه ... درست از عید 98 تا همین لحظه به قدری اتفاقات عجیب با یه روند پشت سرهم برام افتاده که گاهی اوقات حس میکنم توی یه کتاب قصه ام که یه نفر اون بالا در حال نوشتنشه و نویسنده همه چی رو داره منظم میبره جلو ...

اتفاقاتی که اگه بخوایم بشینیم حساب کتاب ریاضی کنیم به قدری احتمالشون کمه که شاید گفتنشون باور پذیر نباشه ...

در هر حال به سبک کپشن نویسی : ایم بک :)