سپیدپوش

دست نوشته های من در عبور زمان در مسیر شناختن ...

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

برای sama0_0

فرستنده : cherry blossem 

گیرنده : sama0_0

تاریخ ارسال : ۱۳/ ۴ /۹۸

متن : 

همیشه و حتی الان اینطور فک میکردم ک ادمایی که تعداد زیادی دوست دارن و دور و ورشون شلوغه موقعی که لازمه روی خیلی از اطرافیانشون که باهاش بگو بخند داشتن نمی تونن حساب کنن ... به خاطر همینم که شده همیشه دنبال یکی دو نفر بودم ک بشه روشون حساب کرد و هرچند سخت بود ولی شد! تیوری این بود : خوش شانس باشی پیدا میکنی ، نباشی هم خب نثل این همه ادم دیگه که همچین کسایی ندارن تو زندگیشون ... یکی به این امار اضافه بشه یا کم تفاوت چندانی نداره ! وب نداری که از وبت بنویسم و غیره ولی حصورت خوش شانسیمه ! 

تولدت رو یادم بود ، قصدم بود این نامه یه جورایی کادوی تولدت بشه که خب اون تایم نشد! به شدت برات ارزوهای خوب دارم . میدونم که توی شغلت بسیار ادم موفقی میشی! دیدم ک میگم و اینکه اشنایی باهات خیلی برام جالب بود .. وقتی اسم اشنایی میارم منطورم تایمایی ک اسم و فامیل همدیگه رو میدونستیم و سلام احوال داشتیم نیست بلکه از ی جایی به بعده ...دیگه اینکه از کتاب و فیلم جدید چ خبر؟ اوضاع رو به راهه؟ 

دوستدار تو _ چری بلاسم ♡

+ پ.ن : قصد دارم برای خواننده های وبم اینجا نامه بنویسم ! یه ایده ای که یه روز همینجوری توی کلاس ادبیات دانشگاه توی مبحث نامه نویسی زد به سرم ! 

+ پ.ن ۲: نوشتن این نامه عملا یه جور ب چالش کشیدن خودمه چون دارم چیزایی رو مینویسم که نمیدونم کیا این متن رو میخونن و چه برداشتی میکنن ... بخوام بهتر تحلیلش کنم ، از کسی که داستاناشو به هیچکس دیگه نمیداد ک بخونن به ادمی رسیدم که در انظار عمومی نامه مینویسه😂

+این سری پستا ممکنه غلط املایی ، سبک خاص نوشتن چه دستوری چه املایی داشته باشن و من نمیخوام هیچ تلاشی برای اصلاحشون بکنم .. مثل یه نامه ی واقعی که ممکنه این اشتباهات رو داشته باشه ... 

۱۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
Cherry blossem

شرح حال سیستم ِ مفلوک حاضری بزن !

بخونید : دانشجوی پزشکی ! 

چه تصویری تو ذهنتون اومد؟ دختر یا پسری با روپوش سفید و عینک احتمالا گوشی پزشکی به دوش یا کتاب به دست که مرتب میره و میاد و سر کلاسا با دقت گوش میده و شاید دنبال سرچ و ریسرچه ... به مریض ها با دقت میرسه و ...

اگه تا اینجای تصوراتتون رو درست حدس زدم باید بگم همینجا وایسید ! واقعیت امر یه ادمه که صبح با توجه به مسافتش از کلاس درس تایم بیدار شدنش رو تنظیم میکنه و تا جایی که بتونه کلاسای بی ربط به رشته اش رو میپیچونه و عبارت " حاضری منم بزن !" ورد زبونشه ...

خیلی با تصوراتتون فرق داشت نه؟ علتش؟ 
واضحه که پزشک ماهری بودن در امر "علم محض پزشکی "  هیچ ارتباطی به تشخیص تعداد تشبیه در ابیات حافظ یا تاریخ تحلیلی نداره . پس عدم حضور توی این کلاسا به این معنی نیست که طرف در اینده پزشک بدی میشه .. حتی تعدادی از کلاسای اختصاصی هم همینه ! پزشکی رشته ایه که خودت باید بخونی ، تجربه کنی ، بپرسی ! نه اینکه بهت درس بدن و عکس این فرایند طی بشه ! 
و اما فرایند تدریس توی دانشگاه اینه که ، حدودا یه ربع بعد از تایمی که قرار بوده کلاس تشکیل بشه استاد وارد کلاس میشه ، دانشجوهایی که همگی اومدن حاضریشونو بزنن و برن،  سرجاهاشون میشینن . میز استاد در کسری از ثانیه پر از گوشی موبایل میشه که قراره ویس استاد رو ضبط کنن.. نیم ساعت ابتدایی کلاس هم دانشجو حرفای استاد رو میفهمه و هم استاد تا حدودی حرف های دانشجو رو ... نمودار این درک متقابل تا اولین رستی که استاد میده با شیب وحشتناکی به صورت نزولیه ... بعد از رست و حضور غیاب ..رفتنی ها از کلاس اروم اروم خارج میشن ... و موندنی ها هم به سختی خودشون رو نگه میدارن که جلوی وجدانشون شرمنده نباشن ...
خلاصه که دانشگاه میریم حاضری بزنیم ! وگرنه همون ویس ها رو بعد از کلاس باز گوش میدیم و جزوه شون میرسه دست ادم ...

نمیدونم نواریون تا حالا به گوشتون خورده یا نه اما با استناد به وبلاگ اقای قربانی ظاهرا بنیان گذارش ورودی پزشکی سالهای ۷۰ دانشگاه شیراز بودن که با واکمن های قدیمیشون چون از رفرنس خوندن خسته بودن ، صدای استاد رو ضلط میکردن و یک نفر مینوشته و دست ب دست پخش میکردن ... سیستم فعلی ما فقط اپدیت شده ی همین روشه ...
توضیحات دقیقش رو میسپارم به شما و اقای قربانی : 

نواریون نامی است که عده‌ای که ورودی‌های دهه‌ی هفتادِ پزشکی (شاید هم اواخر شصت) در شیراز بودند، رواج دادند.

آن‌ها، با آن ضبط صوت‌های قدیمی که نوار می‌خورد، صدای استاد را ضبط می‌کردند و هر دفعه، گروهی مسئولیت پیاده کردن صدای استاد را روی کاغذ، به عهده می‌گرفت.

جزوه‌ی نوشته شده را به تعداد تکثیر می‌کردند و بین همه پخش می‌کردند.

این سنت، هم‌چنان پابرجاست. فقط نحوه‌ی ضبط کردن صدای استاد تغییر کرده است.

 

خاطره‌ای مربوط:

اولین جلسه‌ی کلاس ما با استاد ثاقب بود. ایشان داشت داستان اختراع دستگاه‌های ventilator را توضیح می‌داد. ادامه داد که در مواقع بحران و سختی، ما خلاق می‌شویم. و بعد لعنتی به نواریون فرستاد و گفت:

نواریون وقتی به وجود آمد که ما فکر کردیم پزشکی خواندن یک بحران است!

و این اتفاق از همان اواخر دهه‌ی ۶۰ یا اوایل دهه‌ی ۷۰، رقم خورد.

ولی آیا واقعا این‌گونه است؟

پزشکی خواندن یک بحران است؟


** اگر بعد از این غیبت کبری من هنوز هم هستید و اینجارو میخونید ، خوشحال میشم کامنتی ازتون بخونم ... حاضریتونو بزنید و برید !


۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
Cherry blossem