سپیدپوش

دست نوشته های من در عبور زمان در مسیر شناختن ...

۱۷ مطلب با موضوع «دیده ها» ثبت شده است

متری شیش و نیم

دیروز دقیقا بلافاصله بعد از امتحان جنین شناسی ، خیلی بی برنامه تصمیم‌گرفتیم که برویم سینما ! قبل از هرچیز بگویم که اگر خانه ی خودمان باشد  وبساط لپ تاپ یا ال سی دی جور باشد .. هزار بار ترجیح میدهم تنهایی بنشینم و راحت و با ارامش فیلم رو با هر سرعتی که خودم دوست دارم ببینم اما سینما دقیقا یک محیطیست خلاف چیزی که من دوست دارم.  تنها مزیت سینما برای من صفحه ی بزرگ‌ش و تماشای فیلم درحال اکرانه ! با همه‌ی این ها نمی شود نقد را ول کرد و نسیه را چسبید ! پروسه ی اول ماجرا ، راضی کردن رفقا به هفت روش سامورایی برای دیدن فیلم متری ۶ و نیم بود به جای "ماه پیشونی "و "تگزاس " و این رقم فیلم ها ! 


بلیط گرفتیم و یک جایی ان وسط ها نزدیک به پرده نشستیم ، پچ پچ های اطراف را که فاکتور بگیریم _ هرچند که در کم کردن لذت فیلم دیدن بی تاثیر نبودند _ می رسیم به خودِ متری شیش و نیم ! 


اصولا اینطور است که وقتی به به و چه چه درباره ی یک چیز میشنوم توقعم از ان چیز میرود بالا و بعد اگر واقعا هم خوب باشد ، کمتر از انتظارم جلوه میکند و بالعکس ! تعریف متری شیش و نیم را از همان اوایل اکرانش شنیدم .. کپشن های مختلف ، نقد و تحلیل های جور واجور ... و همین بیشتر کنجکاوم میکرد .


یکجایی قبلا خواندم که ، اگر میخوای یک چیز یا یک کس حسابی معروف شود دو راه بیشتر نیست : یا کاملا به طور سفت و سخت ممنوعش کن ..( مثل یکی از فیلمها ک تقریبا در اکثر کشورها به علت خشونت زیادممنوع شد ولی بعداز مدت کمی  کسی نبود که ان را ندیده باشد ...اگه حافظم درست یاری کنه اسم فیلم پرتقال خونی یا چیزی شبیه همین ها بود .) 


دوم اینکه انقدر از خوبی هایش بگو ک مردم‌کنجکاو بشوند بروند ببیند که واقعا تعریف ها درست بوده یا نه !


باز هم‌میگم که نظر یک عدد دانشجوی کم سن و سالِ بی خبر از همه‌جا و بدون هیچ تخصصی توی رشته های هنر و فیلمسازی شاید خیلی معتبر نباشد (که نیست!) ولی حداقل ممکن است به درد یکی شبیه خودم بخورد . شما دینطور فرض بگیرید یک گزارش کار است بعد از دیدن فیلم که وظیفه خودم‌میبینم به ان یک واکنشی نشان بدهم ...


و اما‌متری شیش و نیم‌؛ 


شروع تقریبا متوسطی داشت ...منتطر بودم که ببینم چه میشود . (در پرانتز بگویم که من اکثر سلبریتی ها را نمیشناسم و جایی لازم بشود با همان نقش توی فیلمشان صدایشان میزنم!) موضوع فیلم که یک موضوع همه گیر بود ... فضای تاریک و نورپردازی تیره فیلم که دقیقا حس نا امیدی و ناخوشایندی که لازم بود رو به ببیننده میداد از همون اول توجهمو جلب کرد ... چند سکانس فیلم، پیراهن  ابی اقای مامور و ناصر خاکزاد و فضای تماما خاکستری پس زمینه باعث شد به این فکر کنم که همه چیز را که بگذارم‌کنار .. به هیچ پیشینیه ای که فکر نکنم .. این ها هردویشان دوتا ادم‌معمولی معمولی اند که جفتشان ابی پوشیده اند .. مساوات! 


 ( علاقه ی من به رنگ ابی توی توجه به این مورد بی تاثیر نبوده!) بخشی از دیالوگهای فیلم را دوست داشتم و مدام برایم تکرار می شوند .. البته یک جاهایی قشنگ حس مصنوعی بودن مکالمه بین شخصیت ها را میکردم ..در کتاب هایی که برای نویسندگی میخواندم اسم این را گذاشته بودند : چپاندن یک سری حرف در دهان کسی که اندازه ی این صحبتها نیست یا به عبارت بهتر فیلمنامه نویس میخواسته یک جای فیلم این حرفا زده بشود و ببینده اینها را بشنود .. دیگر نیامده ببیند این حرف ها اصلا  به این شخصیت میخورد یانه ! اصلا جای این حرفا اینجاست؟ 


( البته من در حد و قواره ی ایراد گرفتن نیستم . نه تخصصش را دارم‌نه توانش را ...و این نطرات صرفا حسی بود که موقع دیدن فیلم داشتم...) 


یک چیزی که بارها گفته ام نحوه ی ادای دیالوگهاست ، بازیگری را دوست دارم‌که وقتی دیالوگ‌میگوید ، حس نکنم جلوی دوربین ایستاده و صرفا چون برایش نوشته اند که اینها را بگو ، بگوید ... مثل یک جوری روخوانی ِ نپخته‌ی دبستانی _ توصیف بهتری پیدا نکردم_ که همه مان‌یک بارشنیده ایم‌. دیالوگهای اقای مامور خیلی جاها همین حس را به من میداد ...



همه ی بازیگر هایی که میشناسم از تعداد انگشت های دست کمترند ولی نوید محمد زاده یکی از انهاییست که میشناسم ... بازی اش را دوست دارم‌... انگار ساخته شده که این دیالوگها را بگوید . حالا از نظر حرفه ی بازیگری در کجای جدول قرار دارد را نمیدانم ولی بازی خوبش در نقش ناصر خاکزاد یادم‌میماند ...


کل فیلم بیشتر برایم مثل یک روایت تکه تکه به نظر می امد ...بعضی جوانب را گذاشته بودند فقط برای اینکه لایه های مختلف شخصیتی  ناصر خاکزاد مشخص شود .. مثل بچه دزدی و برادر و خواهر زاده های ناصر خاک زاد و نامزدش و ... 


احتمالا قرار بوده ابعاد مختلف شخصیتی ناصر خاکزاد در ارتباط با اینها مشخص شود ولی برای من به شخصه بیشتر مبهم شد ... 


یک‌گوشه ای از گیس وگیس کشی های کادر اداری پلیس هم هرجای فیلم میشود دید .که به نظرم نمایشش خیلی خوب بود ‌و فصا را از ان چیزی ک بود هم واقعی تر میکرد .


از متری شیش و نیم احتمالا خاطره ی خوبی برایم‌میماند... هرچند که توقعم بیشتر از اینها بود ..





۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
Cherry blossem

# خاله سوسکه ...

یکی از بهترین سریال هایی که تا حالا از شرقی ها دیدم، «ادیسه ی کره ای » بوده .. نویسنده به طرز جذابــــــی  فیلمنامه ی این سریال رو در ژانر فانتزی نوشته و من بارها این خلاقیت نویسنده رو موقع دیدن سریال تحسین کردم . توی این سریال نویسنده یکی از افسانه های به شدت مشهور شرقی رو با زندگی مدرن ترکیب کرده بود و یه اثر فانتزی خوب با کمدی عالی و بازی خوب بازیگرها بیرون داده بود ...

تنها نقص سریال دو قسمت اخرش بود که به طرز فجیعی در جلوه های ویژه افت کرد و سیر داستانی هم اونقدر ها که از نویسنده انتظار می رفت خوب تموم نکرد ... با همه ی این ها با توجه به ترکیب مشکلات اجتماعی با افسانه ی قدیمی و بازی خوب بازیگر ها و کمدی نهفته توی داستان می شد گفت روی هم رفته یک سریال متوسط روبه بالا بود که در بخش خلاقیت فیلنامه نویسی و ترکیب عنصر های مختلف خیلی خوب  عمل کرده بود ...

موقع دیدن سریال بارها به خودم فکر کردم چرا توی ایران این سبک فانتزی سریال ساخته نمیشه یا چرا حتی یه کتاب رمان بلند درباره اش نوشته نمیشه ؟ حتی سعی کردم خودم اول نوشتن این سبک کتابی رو شروع کنم که دیدم با اون زمان و حجم کاری و درسی من از توانم خارجه ...

روز گذشته قسمت اول سریال نوجوان «هشتگ خاله سوسکه » را دیدم ... اعتراف می کنم برای این سریال را شروع کردم که مشکلی برای یک اپیزود سریال دکتر house پیش امد و باز نشد و من برای پر کردن ان تایم با بی میلی سراغ قسمت اول هشتگ خاله سوسکه رفتم ...

از همان لحظه ی شروع فیلم نظرم به کلی برگشت ... بیشتر به سمت ال سی دی خم شدم  و دستم را زدم زیر چانه ام و بدون جلو زدن فیلم گذاشتم خودش کم کم جلو برود ...

هشتگ خاله سوسکه خیلی بهتر از انتظارم بود ، با اینکه ژانر سریال را فانتزی و موزیکال و مناسب سن کودک و نوجوان زده .... و حتی موزیکال سریال ممکن است برای بعضی ها ( نه من !) توی ذوق بزند اما به هرحال قسمت اول قشنگ و جالب بود ..

به نظرم تنها مخاطب موزیکالِ سریال ، کودک و نوجوان نیستند و ترانه ها بعضا در حد متوسط رو به بالا نوشته شده اند و ترکیب افسانه های ایرانی با فضای مدرن و بیان بعضی موضوعات مختلف ، لابه لای داستان سریال ، خیلی جالب بود ، یک اثر  در حدود همان چیزی که موقع دیدن سریال «ادیسه » دلم میخواست با ورژن وطنی ببینم ...

با یک قسمت نمی شود گفت سریال خوب است یا بد ولی با تمام تعریف هایی که از هشتگ خاله سوسکه کردم باید بگویم که ناهماهنگی لبخوانی بازیگر ها باموزیک متنی که پخش میشود برای من یک نفر که حسابی اعصاب خورد کن است .( به همین دلیل هم هست که فیلم های دوبله را دوست ندارم و تا جای ممکن نمی بینم .. چه برسد به ورژن وطنی که باید قاعدتا 100 در صد لبخوانی و اوا مطابق هم باشد .)

دیگر اینکه بازی خانم کیان افشار در نقش خاله سوسکه به دل من ِ مخاطب ننشست .. چرایش؟ الله و اعلم !...

حضور بازیگر های خوب و اقای محسن ابراهیم زاده هم در این مجموعه جالب است و بین دست و پاشکسته سریال های وطنی که من دیده ام ، جالبتر !

+ امیدوارم که روند صعودی در هر قسمت این سریال ببینیم  .. چون توی پیش نمایش قسمت بعد بوی کلیشه می امد ...:(


خلاصه :


شهر افسانه ها توسط دیو بزرگ دچار طلسم تکرار می شود، این در حالی است که شب هزار و یکم شهرزاد قصه گو به صبح رسیده و قرار است به دستور حاکم بزرگ جشن عروسی خاله سوسکه و آقا موشه برگزار شود اما...


+ حسن کچل ، شنگول و منگول و حبه ی انگور ، شهرزاد و ملک بی رحم و .... شخصیت داستانهای بچگیتون رو میتونید توی این سریال پیدا کنید و همینش از جالبیات این مجموعه برای من بود ...

+توی سریال «ادیسه»ترول ها در دنیای مجازی و کامنت های بی ادبانه ، سندروم باربی یا انورکسیا، قتل ، قدرت طلبی، وخیلی چیزای دیگه که مشکلات همه گیر کشورشون محسوب میشه رو توی قالب اون سریال گنجونده بودن و در دنیای فانتزی برای حل مشکلات راه حل پیدا میکردن و سر جمع، با حل مشکلات جامعه شون نبرد خیر و شر رو جلو میبردن ...

+ یکی از عمو فیتیله ای ها  بازیگر و همینطور کارگردان این سریاله ... شاید محمد مسلمی در قالب عمو فیتیله ای بخشی از زندگی کودکی من و ادم های زیاد دیگه ای باشه و دوباره اینجا و اینطور دیدنش جالبه :)



۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Cherry blossem

وجیهه متولد 8 دی ماه 69...

5 دی ماه 1382 ، شهر بم به مدت 12 ثانیه لرزید و بعد از ان هرجا که نگاه می کردند مخروبه بود .می گویند  این بین یک نفر حدود 160 نفر از اقوامش را ازدست داد ،اما بعدها با تخصصش کمک کرد تا بیش از ده هزار کودک به دنیا بیایند .دکتر عباس افلاطونیان موسس بزرگترین مرکز ناباروری خاورمیانه، دکتر متخصص زنان و زایمان بنیان گذار بیمارستان افلاطونیان بم است . ویدیوی ده دقیقه ای از مصاحبه اشون دیدم و برام جالب به نظر رسید .

اطلاعات دقیق تر از زندگیشون رو اینجا و ویدیو مصاحبه شون رو میشه از اینجا دید .


+ توی ویدیو دکتر میگه که اولین بچه ای که با کمک دکتر به دنیا اومده دختر خانومی به اسم وجیهه بوده متولد 8 دی ماه سال 69 یعنی دقیقا امروز 28 سالش تموم میشه !


+ این پست در راستای علاقه به زندگی نامه خوانی نویسنده منتشر شده :)

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Cherry blossem

والیبال دوست داشتنی ...

قد من کوتاه تر از میانگین قد معمول بازیکن های والیبال بود .همین بود که اگر بقیه یک بار می پریدند من چندین برابر میپریدم تا بتوانم پست اسپوکر راست یا چپ (حمله کننده ) را بگیرم . بیشتر از همه تمرین می کردم و کمتر از همه استراحت . تمرین ها را منظم می رفتم و سعی می کردم یک بازیکن همه فن حریف و همه چیز تمام باشم تا شاید قدم جبران شود. یکی از هم تیمی هایم قد بلند بود .تفریحی می امد ضربه ای به توپ میزد و می رفت. با این همه مربی همیشه پیگیر بود که عضو ثابت تیمش کند . کاپیتان بودنم باعث میشد که به خاطر پیگیری های مربی برای هم تیمی قدبلندِ بی حال و حوصله ام ناراحت نباشم . یک جورهایی اینکه کاپیتان بودم دل گرمم میکرد وقتی در مرحله ی استانی تنها کسی که از تیم ما منتخب برای تیم کشوری شد ،من بودم ،خوشحال تر شدم . برای تمرین های تیم کشوری که رفتم، دیدم هم کم سن و سال ترین بازیکنم و هم قد کوتاهترین . اینجا دیگر کاپیتان نبودم و یک عضو معمولی تیم محسوب میشدم . همه فن حریف بودن و مهارت های توپگیری ام اینجا به کارم امد . این بار حمله کننده نبودم ولی در هرحال جزو ترکیب ثابت تیم بودم . در بازی های کشوری ، داورهایی بودند که می نشستند و بازیهای مختلف را می دیدند و برای تیم ملی بازیکن جدید جذب می کردند . مربی هر بار که داور ها برای تماشا می امدند  ترکیب تیم را عوض می کرد و بازیکن های دیگری را میگذاشت داخل زمین . چندبار بیشتر فرصت نشان دادن خودم به داورها را نداشتم اما در همان چندبار کارم راخوب انجام دادم و بعدها به طور غیر رسمی فهمیدم که انتخاب شده ام . از اینکه انتخاب شده بودم خوشحال بودم ولی بعد که لیست اسامی نهایی را خواندند اسمم را به خاطر قد کوتاهم خط زده بودند.(که البته برای پست توپگیری کوتاه نبود و اینکه چه فعل و انفعالاتی رخ داد که نتیجه این شد ،خدا می داند.) مربی گفت که اگر بخواهم میتوانم به عنوان لیبرو بروم اما این پست را در زمین دوست نداشتم. بازی در این پست انقدر برایم هیجان انگیز نبود که به خاطرش بقیه چیز ها را ریسک کنم و بروم . نهایتا گفتم نه و از مسابقات برگشتم . بعدها در یک بازی معمولی و غیررسمی زمین خوردم و کمی اسیب دیدم ،همین شد که بازی حرفه ای را کنار گذاشتم و تمرین کردن را قطع کردم وبه درس و کتاب چسبیدم . حالا بعد از حداقل 6-7 سال که از ان روزها می گذرد حس میکنم تمام مهارتهای بازی کردنم را فراموش کرده ام . هیجانی که در زمین برای گرفتن یک امتیاز بیشتر داشتم و سر و صدای تماشاچی ها و تمرین کردن ها ، همه و همه ...انگار کس دیگری بوده که ان ها را تجربه کرده . با این حال اصلا از راهی که امده ام ناراضی نیستم . والیبال به من یاد داد اگر کسی با قدبلند یک بار میپرد تو با قد کوتاه چندین برابر بپر تا برابر شوی !


سریال دو فصلی Thumping spikeیاد اور این خاطرات والیبالی برای من بود . دیدن زندگی روزمره ی ادم ها در شغل های مختلف و با موضوعات مختلف، به دور از جلوه ی ویژه و اکشن و بدلکاری ویژگی غالب سریالهای شرقیه که گاهی اوقات با دیدنشون خاطره هایی برای ادم زنده میشه.

+ این سریال 100% تینیجری بود وبه هیچکس دیدنش رو پیشنهاد نمی کنم . صرفا برای من یاداوری خاطرات زمین بازی و والیبال بود که باعث شد با دور تند و با لبخند ببینمش .

+نکته ی جالب تر اینکه، تا به حال توی فیلم های امریکایی و هالیوود یک صحنه هم ندیدم به «غذا خوردن » اختصاص داده باشن مگر اینکه این غذا خوردن در روند فیلم تاثیر گذار باشه و باعث اتفاقی بشه. درحالیکه شما به وفور توی سریالای شرقی خوردن و گشتن و... می بینید که هیچ تاثیری در روند فیلم نداره . صرفا به عنوان بخشی از زندگی یک انسان معمولی نشون داده میشه و همین به نطرم به زندگی واقعی نزدیک ترشون می کنه. البته حرف از این نیست که محصول چه کشوری خوبه و چه کشوری بد ، فقط به نظرم جالب رسید که چطور سکانسی که در فیلم های یک کشور اصلا دیده نمیشه در فیلم های کشور دیگه پای ثابت و جدا نشدنیه !

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
Cherry blossem

من نه آنم که آنم !

ادبیات فاخر گذشته با اینکه مفاهیم و درون مایه فوق العاده ای داره اما خواندنشان بعد از هزاران کتابی که به سبک ساده نویسی ِجدید  نوشته شده ،شاید خسته کننده به نظر بیاد . توصیفات زیاد که پای ثابت کتاب های قرن 18 هست و یا سبک نوشتاری متون شکسپیر و فاخر نویسی اون ها برای خواننده ی امروزی که دنبال چکیده و خلاصه و اصل هر موضوعه شاید کمی سخت به نظر بیاد . همونطور که گاهی اوقات برای من سخته . اینطور مواقع اگر دوست داشته باشم اثری را بخوانم ولی برایم سخت باشد فیلمش را میبینم یا اینفوگرافی و خلاصه هایش را پیدا می کنم و می خوانم . «اتلو» هم به همین سرنوشت دچار شد .

«اتلو »یا «تراژدی اتلو مغربی ونیز » نمایش نامه ای از شکسپیره با مضمون خیانت در عشق و داستان ژنرال ارتش ونیزه که به تحریک یکی از زیر دست هاش به وفاداری همسرش شک می کنه و بدون اینکه مسئله رو با همسرش درمیون بذاره ، بی رحمانه اون رو می کشه و بعد از اون خدمتکار زنش به حرف میاد و فرمانده رو متوجه اشتباهش می کنه ...

فیلمی که دیدم ساخت 1952 ست و اگر مشتاق دیدنش نبودم کیفیت و سال انتشار و سفید و سیاه بودنش دلایل خوبی برای ندیدنش می شد . ( البته منظور این نیست که فیلم های قدیمی برای دیدن خوب نیستند چون من اکثر فیلم های 1900به بعد که اقتباس از اثار مشهورند را سعی می کنم یکی یکی ببینم اما در مقایسه با کیفیت ها 1080 و 720x256حق بدهید که تماشای فیلم های قدیمی سخت است.)

زیرنویس فیلم هم در جای خودش جالب بود . مترجم برای این که اصالت دیالوگ های فیلم را حفظ کند ، زیرنویس را به فارسی سخت ترجمه کرده بود که خواندنش جالب و اندکی سخت بود . این سخت بودن ها فقط به خاطر این است که این سبک از گفتار را روزانه به کار نمی بریم وگرنه فهمیدنش مشکلی ندارد .

اینکه در قرن 16 که شکسپیر این نمایشنامه را نوشته در چه فضایی بوده برای من قرن بیست و یکمی کمی سخت و تاحدودی قبولش ناممکن است . شاید همین تفاوت زمانی باشد که تکه هایی از یک اثر هنری را برای من ناخوشایند کرده ولی از دیدن فیلم خوشحالم .

دیالوگ اخر فیلم را دوست داشتم :

از شما تقاضا دارم  در نامه های خود هنگام گزارش این وقایع ناگوار از من چنان که هستم  سخن بگویید. نه از بار گناهانم بکاهید و نه از سر بدخواهی بر ان بیفزایید . بر شماست که از من چون مردی سخن برانید که نابخردانه بود ولی بیش از اندازه عشق می ورزید . مردی که به اسانی دچار حسد نمی شد اما همین که بدین راهش می کشاندند سراسیمه گشت و به افراط گرایید . مردی که دستش به سان ان هندی ِ فرومایه مرواریدی را که به همه تبارش می ارزید ، به دور انداخت .



+ عنوان یک دیالوگ از همین فیلم است . اوریجینالش می شود : I'M NOT WHAT I AM...

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
Cherry blossem

از تداکس چه یاد گرفتم ؟- قسمت اول

ویدیوهای بیست دقیقه ای تداکس تهران را خیلی دوست دارم . تصویر بالا مربوط به سه سخنرانی ایست که تازه دیده ام .(اگر روی عنوان قرمز هر ویدیو کلیک کنید ،شمارا به صفحه ی سایت تداکس برای دیدن ویدیو و اطلاعات کامل سخنران می بره)

چگونه خودمان را هنگام بیماری فریب می دهیم ؟| کیارش ارامش |متخصص پزشک اجتماعی و اخلاق پزشکی

سخنران متخصص پزشکی اجتماعیه که در این تخصص به جای اینکه به درمان بیماری ها در یک شخص پرداخته بشه به درمان و ریشه ی بیماری در سطح جامعه میپردازه و در قسمت اخلاق پزشکی هم ابعاد مختلف حرفه ای گری در پزشکی بررسی میشه . با این مقدمه درباره ی سخنران، این سخنرانی در کل این رو بیان میکنه که انسان ها پتانسیل فراوانی دارن که در لحظاتی که ترسیدن ، نگرانن و احساس ناتوانی می کنن تصمیماتی بگیرن که درحالت معمول نمی گیرن . سخنران مثال هایی مختلفی از بیمارهایی که دیده میزنه از بیماری که برای سرطان به هند میره تا یه راهب هندی درمانش کنه میگه و بعد اصطلاح «ذهن الگو ساز» رو استفاده می کنه و می گه ذهن انسان ها براساس دم دستی ترین اطلاعاتی که توش ذخیره شده تصمیم میگیره و در مواقعی که فشار روشه به سمت اطلاعاتی میره که دوست داره ببینه یا بشنوه و مثال میزنه که پزشک ها به خانواده ای گفتن که برای جلوگیری از پیشروی بیماری باید پای پسر کوچیکشون قطع بشه ولی خانواده با شنیدن اینکه جای دیگه ای با یه درمان عجیب این مشکل حل میشه از درمان پزشک ها منصرف شدن و وقتی برای درمان برگشتن دیگه بیماری به شدت پیشرفت کرده بوده ، در نهایت روش هایی رو میگه که چطور درصورتی که شرایط سختی (مثل بیماری سختی که یکی از عزیزانمون دچار شدن)برامون پیش میاد ،تصمیمات درست و منطقی بگیریم وسمت راه های اشتباه و کلاه بردار ها نریم .یک بار دیدن این ویدیو ضرری نداره !


خواستم ، شد | لیلی گلستان | مترجم

لیلی گلستان از سختی های زندگیش می گه از اینکه چطور ذره ذره پیشرفت کرده و چه سختی هایی توی این راه کشیده .تکه ای از متن سخنرانی اش را که دوست داشتم ، اینجا مینویسم :


من جوان‌ها را می‌بینم که این‌قدر ناامید و مأیوس هستند، هیچی را حل نمی‌کنند و فقط غر می‌زنند…

این غر عادت ما شده. عادت بسیار بسیار بدی هست. حلش کنید.

غیر از مرض و مرگ، همه‌چی قابل حل است.

من از تلاش‌هایم، موفقیت‌هایم، مبارزاتم برای‌تان گفتم. اما از رنج‌ها و اندوهی که همیشه داشتم، برای‌تان نگفتم.

رنج با ما عجین است. درد با ما عجین است. ما باید صبوری کنیم و همه‌ی این‌ها را تحمل کنیم.

ما نباید از زندگی طلبکار باشیم.

ما به زندگی بدهکاریم.

زندگی، هدیه‌ای است که به ما داده شده و ما باید از آن نگهداری کنیم و به آن بیافزاییم.

من وقتی پشت سرم را نگاه می‌کنم، می‌بینم که خیلی از زندگی‌ام راضی‌ام.

سعی کردم، زحمت کشیدم، مبارزه کردم، پدرم در آمد واقعا …

ولی، سرم را بالا می‌کنم و می‌بینم که همه‌چی خوب بود. خدا را شکر.

خواستم، شد.


داستان هایی در پس ایران |گیلدا گازر|کارشناس علوم سیاسی و دکترای حقوق

این سخنرانی را هم خیلی دوست داشتم . "گیلدا گازر" در خانواده‌ای ایرانی، در "پیدمونت"، شهری کوچک در شمال "ایالت کالفیرنیا" به دنیا آمده؛ با وجود آن‌که گیلدا در ایالات متحده بزرگ شده، اما از سنین پایین به فرهنگ ایرانی علاقه‌مند بوده و خط و زبان و موسیقی ایرانی را یاد گرفته .سخنرانی گیلدا اینطوری شروع شد : موی وزی ،ابروی پیوسته و چشمای خمار ...چیزایی که تعریف شده ، زن ایرانی توی هنر و تاریخ ایران ...و هر دختر سیزده ساله ی ایرانی براش عادیه ، مثل خودم .ولی توی شهر کوچیک شمال کالیفرنیایی که توش بزرگ شدم عادی نبود ...

شروع جالبی بود ،گیدا از داستان پشت عکس هایی که در سفرهایش می گوید ، چیزهای مختلفی که انتظار داشته در ایران ببیند و ندیده و چیزهایی که انتظار نداشته ببیند و دیده ...

 یک تکه از سخنرانی اش را خیلی دوست داشتم :

می خواستم بیام ایران ، توی جایی باشم ، بین کسایی باشم که بقیه هم مثل من حرف دلشون رو میزنن .اینجا جاییه که باید بخندید ، چون خودتون بهتر از من می دونید که ایرانی ها حرف دلشون رو "اصلا"نمی زنن و حتی حرف هایی که بزنن منظورشون اصلا مشخص نیست .به این میگن «تعارف». لغت «مچکرم» هم یعنی مرسی ، هم یعنی بله ، هم یعنی نه !

 

این یکی از سخنرانی های  واقعا دوست داشتنی ای بود که دیدم . فرهنگ «تعارف» که اصلا نمی پسندمش رو از نگاه یه ایرانی که خارج از ایران بزرگ شده بررسی می کنه و اتفاقات متفاوت و جالب دیگه ای که توی ایران و در برخوردش با ایرانی ها براش افتاده رو تعریف می کنه .

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
Cherry blossem

میراث البرتا مستندی برای تمام فصول!

اگر اغراق نباشد میراث البرتا بهترین مستندی بوده که تا به امروز دیدم و خیلی حرفه ای تر از یک مستند دانشجویی ظاهر شده . اگر اسم این مستند را نشنیده اید باید بگویم که من قسمت اول این مستند را سال اول دبیرستانم دیدم و همان سال هم، زنگ مطالعات اجتماعی مستند را روی تابلوی هوشمند گذاشتم تا همه ی همکلاسی هایم این مستند جذاب را ببینند. برای ما که در سمپاد درس میخواندیم دیدنش جالب بود ...رتبه های تک رقمی که میخواستند بروند شریف تا راه رفتنشان از کشور هموارتر بشود . انقدر برایم جالب بود که بلافاصله بعد از امدن قسمت دوم مستند،  ان را دانلود کردم و دیدم .

میراث البرتا را یک دانشجوی شریف روایت می کند از هم دانشگاهی های فوق العاده ای که قصد رفتن دارند ، دلایلشان ، زندگیشان ، اهدافشان و...

اگر بخواهم خلاصه ی کوتاهی برای هر قسمت بگویم ؛ قسمت اول بیشتر صحبت با دانشجوهاییست که قصد رفتن دارند . پای درد دل این دانشجو ها می نشینیم ، دلیل های رفتنشان را گوش میدهیم . اینکه از جایی که قرار است بروند چه تصوری دارند و ... تلاشهایشان را برای گرفتن اقامت و پذیرش می بینیم .

قسمت دوم بیشتر مربوط به کسانیست که پذیرش گرفته اند و حالا در دانشگاه مورد نظرشان درس میخوانند . اینجا راوی دوربینش را دستش گرفته و کشور به کشور می گردد و با دانشجو ها حرف میزند . اینکه حالا که اینجا هستند چه فکری می کنند ؟ تصورشان درست بوده ؟ با اساتید حرف میزنند و مقایسه های جالبی می شود .

قسمت سوم مستند،که چند ماه پیش خودم ان را دیدم ، مصاحبه با بعضی از دانشجوهاییست که در قسمت های قبل بودند. حالا چندسالی گذشته و دانشجوها اکثرا به کاری مشغول شده اند . این بار راوی میخواهد بداند که بعد از این مدت زندگی ایا ترجیح میدهند که همانجا بمانند و کار کنند یا به ایران برمیگردند؟

 زمانی که شما مستند را میبینید با دلایل مختلفی برای ماندن یا رفتن مواجه میشید که نگاه بی طرف راوی مستند را می رساند.راوی به شما نمی گوید (tell) به شما دیدگاه های مختلف را نشان میدهد.(show)


دیدن مستند میراث البرتا رو به شدت پیشنهاد می کنم .

لینک دانلود


+ خانم طناز بحری پزشک و متخصص هماتولوژِی که بزرگ شده ی هلند هستند و به قول خودشون هلند برای پزشک شدنشون یک میلیون یورو هزینه کرده ، از بیمارستان هلند استعفا دادند و برای کار به ایران برگشتند .در قسمت سوم این مستند مصاحبه شون رو میتونید ببینید که تا مدتی هم سوژه ی رسانه ای بود.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
Cherry blossem

هتل ترانسیلوانیا

با آقای برادر انیمیشن هتل ترانسیلوانیا را دیدم . انیمیشنی که به نظرم فقط مناسب سن پایین تر هاست . اگر زیر 15 سال باشید احتمال زیاد از ان خوشتان بیاید هرچه سن بیننده بالاتر باشد به نظرم کمتر به دلش میشیند .
روی هم رفته برای گذران اوقاتمان بد نبود ولی جزو لیست پیشنهادی هایم نیست .



۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Cherry blossem

لاتاری


بین سرچ هایم در گوگل برای واژه لاتاری ، به تصویر جالبی برخوردم . جلد یک مجله بود . بزرگ تیتر زده بود: مرگ غیرت

به نظرم بهترین توضیح فیلم لاتاری همین دوکلمه بود . مرگ غیرت یا رگ غیرت ؟ از انجا که تازگی ها به دیدن فیلم ایرانی روی اوردم و سه -چهار فیلم ایرانی بیشتر ندیده ام . درمقایسه با قبلی ها می توانم بگویم لاتاری بهتر بود . توی کامنت های سایتی که فیلم را از ان دانلود می کردم کامنتهایی یود با متن هایی شبیه زیر :

بهترین فیلم ایرانی که دیدم خیلی خوب شروع میشه خوب ادامه پیدا میکنه و از همه مهمتر بر عکس بیشتر فیلم های ایرانی که آخرش نمیدونی چی شد تموم شد خیلی عالی تموم میشه و بعد فیلم حس خوبی داری


یا

با سلام من معمولا کامنتی نمیزارم ولی با دیدن این فیلم نتونستم خدمو نگه دارم و نظر ندم این زیبا ترین فیلمیه که من دیدم هم از نظر دیالوگ های بینظیر فیلم و هم غیر قابل پیش بینی بودن صحنه ها و مفهوم این فیلم میتونم بگم زیبا ترین فیلمیه که بین این همه فیلم و سریال دیدم
با تشکر از سایتتون


و

شاهکار ژانر اجتماعی ...


همین کنجکاوم کرد ببینم . این فیلمی که درکمال تعجب اینقدر کامنت مثبت دارد چیست . فیلم را دانلود کردم و دیدم . بازی بازیگر ها ، محتوا ی فیلم را دوست داشتم .سوژه های فیلم چیزهایی بود که جامعه امروز به خودش میبند و شاید کنارهم قرار گرفتن این ها بود که مخاطب را به صورت احساسی درگیر شخصیت های فیلم میکرد و همین شد که امتیاز خوبی از دید مردم گرفت. هرچند که در مسیر دیدن فیلم خصوصا اوایلش احساس کردم که فضا سازی به قدری که اتفاقات انتهایی فیلم را رقم بزند و بیننده را در بالاترین مرتبه ی درگیری احساسی با شخصیت ها قرار دهد ،خیلی عالی انجام نشده که البته نظر شخصی من است . اخر فیلم هیجان بالاتر می رود . چاشنی خشونت بیشتر میشود .با این وجود ،باور پذیری نیمه ی دوم داستان برای من سخت تر بود .  بعد از تمام شدن فیلم بیننده حس می کند که یکی از بهترین فیلم ها را دیده وهمین باعث کامنت های مثبتی میشود که در پستهای دانلود گذاشته شده .

به نظرم ادم ها چه با خواندن داستان و رمان چه با دیدن فیلم و سریال ، دنبال تجربه ی احساسی مختلفند : هیجان ، ترس، احساس امنیت ، دوست داشتن و...

و همه ی نویسنده ها و فیلمساز ها هم به دنبال انتقال این احساسات هستن اما اینکه بگوییم الزاما هر فیلم یا کتاب اتو کشیده ای در چارچوب ساختارها این احساسات را منتقل می کند غلط است. فیلم یاکتابی ممکن است صدرصد بی غلط نباشد ولی این احساسات را به خواننده یا بیننده ای که دنبال قاعده و اصول نویسندگی و فیلمسازی نیست  ،منتقل کند تا بعد از تمام شدن راضی برود.

خطر اسپویل !

چند سوالی که هنوز بعد از تمام شدن فیلم با من مانده :

+شخصیت پدرهای ایرانی به پدر نوشین نزدیک است ؟ رفتارش نسبت به برادر نوشین  بعد از اتفاقی که برای نوشین افتاد خیلی ارام نبود ؟ (صحنه ی مربوط به مراسم نوشین در زیر پله ی خانه شان ،جایی که برادرِ از پدر میپرسه چه بلایی سر خواهرش امده )

+شخصیت مرتضی (فرخ نژاد) دقیقا کدام طرف بود ؟ اول داستان میگفت که دخالت در این ماجرا و دنبالش را گرفتن درست نیست و دردسر دارد ولی کسی که در یک اقدام سوپر من وارانه سامی را به ان دنیا فرستاد ایشان بود . هرچند که صحنه ی درگیری سامی و امیرعلی هم خیلی به نظرم طبیعی نشده بود .



 نظرات بیننده ای مثل من فارغ از اطلاعات سینمایی ، تخصصی نیست ولی بیانشان شاید به تماشاگر بعدی که به اندازه ی من از سینما می داند کمک کند . اگر لاتاری را دیده اید خوشحال میشوم نظرتان را اینجا بگویید . به نظرم لاتاری جا برای بحث کردن زیاد دارد .


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Cherry blossem

میخواهی من را بُکُشی؟! قلمم را بگیر..

پسر خوب مامانت باشی . هر چه گفتند خم به ابرو نیاوری . بگویند بعد از تمام کردن دانشگاه که برگشتی هرچه کتاب داری را بسوزان. فکر رشته ی دلخواهت را از سرت بیرون کن . سرت را توی یقه ات فرو کن . دنیا هرچه می خواهد بشود، بشود تو برو بچسب به کار و کاسبی خوانواده ، که مبادا یک ریالش کم و زیادبشود . اخرش یا دق میکنی یا خودت را توی دریا می اندازی .


اهنگ مرگ را همین امروز دیدم و تمام  کردم ، سه قسمت یک ساعته بود . روایت واقعی از یک نویسنده ،در اوج غلبه ی امپراطوری ژاپن برکره . از نظر بیننده ها درباره ی انواع و اقسام عملهای جراحی زیبایی بازیگر مرد که برای ان زمان کمی غیر قابل باور است، بگذریم . سوتی های گریمور را هم که ندیده بگیریم ، درون مایه ی سریال خوب بود . دانشجوهایی که فقط میخواستند یک نمایش را به زبان مادری شان توی کشور خودشان برگزار کنند و نویسنده ای که در عین اینکه نمیخواست از خانواده اش سر پیچی کنه بازهم نگران و دلواپس کشورش بود و یک عشق ممنوعه ...


+ فیلمنامه نویس از تکنیکی استفاده کرده بود که اهالی داستان کوتاه اسمش را می گذارند : روند دایره ای.

داستان را از جایی شروع کرده بودکه قرار بود تمام شود . این تکنیک را دوست دارم . چه فیلم باشد، چه کتاب ،شروع مبهم من را دنبال خودش می کشاند . شروعی که وقتی فیلم کاملا تمام شد بفهمی ، آها ، پس اون شروع این معنی رو داشت !

اگر از ان دسته باشید که فیلم هایی با پایان غم انگیز نمی بینند ، این تکنیک کمک می کند که تلخی پایان به حداقل برسد.

+دیالوگی دوست داشتنی داشت ، که توی ذهنم مانده :


کیم ووجین : نگاه کن .نگاه کن عشق چطور همه چیزت را میگیرد. لحظه ای که عشق را دست کم می گرفتی به عنوان چیزی که قدرت کمی دارد . تو اشتباه کرده ای . عشق چیزی است که از تو به سود خودش استفاده می کند .برای عاشق شدن باید نا امید باشی .

یون شیم دوک :از ... تاکیو اریشیما.من باهاش موافق نیستم .چطور میشه نا امیدی رو به عنوان عشق  درک کرد ؟این عاشقی نیست . عشق واقعی یعنی نا امیدی رو تموم کردن مهم نیست چی یا چطوری . راستی چرا کتابای ژاپنی رو به زبان کره ای می خونی ؟

کیم ووجین : به کره ای میخونم که یادم نره از کجا اومدم .

«death song»


+ فضای فیلم ،لباسها ، تغییر شخصیت ها ،انتقال احساسات و فیلمبرداری سریال خوب بود.روی هم رفته مینی سریال خوبی بود

+ تیتر از قسمت «درباره ی وب » وبلاگ NEO's  TEXT انتخاب شده .



سریال انقدر عالی و فوق العاده نیست که توی لیست پیشنهادی های عمومی بگذارمش . بیشتر مناسب شرقی بین هاییست که دنبال یک فضای تاریخی و درون مایه ی وطن پرستی و یک رمنس ارام اند با ژانرتراژدی.

لینک دانلود

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Cherry blossem