سپیدپوش

دست نوشته های من در عبور زمان در مسیر شناختن ...

۶ مطلب با موضوع «دیده ها :: سینمایی» ثبت شده است

متری شیش و نیم

دیروز دقیقا بلافاصله بعد از امتحان جنین شناسی ، خیلی بی برنامه تصمیم‌گرفتیم که برویم سینما ! قبل از هرچیز بگویم که اگر خانه ی خودمان باشد  وبساط لپ تاپ یا ال سی دی جور باشد .. هزار بار ترجیح میدهم تنهایی بنشینم و راحت و با ارامش فیلم رو با هر سرعتی که خودم دوست دارم ببینم اما سینما دقیقا یک محیطیست خلاف چیزی که من دوست دارم.  تنها مزیت سینما برای من صفحه ی بزرگ‌ش و تماشای فیلم درحال اکرانه ! با همه‌ی این ها نمی شود نقد را ول کرد و نسیه را چسبید ! پروسه ی اول ماجرا ، راضی کردن رفقا به هفت روش سامورایی برای دیدن فیلم متری ۶ و نیم بود به جای "ماه پیشونی "و "تگزاس " و این رقم فیلم ها ! 


بلیط گرفتیم و یک جایی ان وسط ها نزدیک به پرده نشستیم ، پچ پچ های اطراف را که فاکتور بگیریم _ هرچند که در کم کردن لذت فیلم دیدن بی تاثیر نبودند _ می رسیم به خودِ متری شیش و نیم ! 


اصولا اینطور است که وقتی به به و چه چه درباره ی یک چیز میشنوم توقعم از ان چیز میرود بالا و بعد اگر واقعا هم خوب باشد ، کمتر از انتظارم جلوه میکند و بالعکس ! تعریف متری شیش و نیم را از همان اوایل اکرانش شنیدم .. کپشن های مختلف ، نقد و تحلیل های جور واجور ... و همین بیشتر کنجکاوم میکرد .


یکجایی قبلا خواندم که ، اگر میخوای یک چیز یا یک کس حسابی معروف شود دو راه بیشتر نیست : یا کاملا به طور سفت و سخت ممنوعش کن ..( مثل یکی از فیلمها ک تقریبا در اکثر کشورها به علت خشونت زیادممنوع شد ولی بعداز مدت کمی  کسی نبود که ان را ندیده باشد ...اگه حافظم درست یاری کنه اسم فیلم پرتقال خونی یا چیزی شبیه همین ها بود .) 


دوم اینکه انقدر از خوبی هایش بگو ک مردم‌کنجکاو بشوند بروند ببیند که واقعا تعریف ها درست بوده یا نه !


باز هم‌میگم که نظر یک عدد دانشجوی کم سن و سالِ بی خبر از همه‌جا و بدون هیچ تخصصی توی رشته های هنر و فیلمسازی شاید خیلی معتبر نباشد (که نیست!) ولی حداقل ممکن است به درد یکی شبیه خودم بخورد . شما دینطور فرض بگیرید یک گزارش کار است بعد از دیدن فیلم که وظیفه خودم‌میبینم به ان یک واکنشی نشان بدهم ...


و اما‌متری شیش و نیم‌؛ 


شروع تقریبا متوسطی داشت ...منتطر بودم که ببینم چه میشود . (در پرانتز بگویم که من اکثر سلبریتی ها را نمیشناسم و جایی لازم بشود با همان نقش توی فیلمشان صدایشان میزنم!) موضوع فیلم که یک موضوع همه گیر بود ... فضای تاریک و نورپردازی تیره فیلم که دقیقا حس نا امیدی و ناخوشایندی که لازم بود رو به ببیننده میداد از همون اول توجهمو جلب کرد ... چند سکانس فیلم، پیراهن  ابی اقای مامور و ناصر خاکزاد و فضای تماما خاکستری پس زمینه باعث شد به این فکر کنم که همه چیز را که بگذارم‌کنار .. به هیچ پیشینیه ای که فکر نکنم .. این ها هردویشان دوتا ادم‌معمولی معمولی اند که جفتشان ابی پوشیده اند .. مساوات! 


 ( علاقه ی من به رنگ ابی توی توجه به این مورد بی تاثیر نبوده!) بخشی از دیالوگهای فیلم را دوست داشتم و مدام برایم تکرار می شوند .. البته یک جاهایی قشنگ حس مصنوعی بودن مکالمه بین شخصیت ها را میکردم ..در کتاب هایی که برای نویسندگی میخواندم اسم این را گذاشته بودند : چپاندن یک سری حرف در دهان کسی که اندازه ی این صحبتها نیست یا به عبارت بهتر فیلمنامه نویس میخواسته یک جای فیلم این حرفا زده بشود و ببینده اینها را بشنود .. دیگر نیامده ببیند این حرف ها اصلا  به این شخصیت میخورد یانه ! اصلا جای این حرفا اینجاست؟ 


( البته من در حد و قواره ی ایراد گرفتن نیستم . نه تخصصش را دارم‌نه توانش را ...و این نطرات صرفا حسی بود که موقع دیدن فیلم داشتم...) 


یک چیزی که بارها گفته ام نحوه ی ادای دیالوگهاست ، بازیگری را دوست دارم‌که وقتی دیالوگ‌میگوید ، حس نکنم جلوی دوربین ایستاده و صرفا چون برایش نوشته اند که اینها را بگو ، بگوید ... مثل یک جوری روخوانی ِ نپخته‌ی دبستانی _ توصیف بهتری پیدا نکردم_ که همه مان‌یک بارشنیده ایم‌. دیالوگهای اقای مامور خیلی جاها همین حس را به من میداد ...



همه ی بازیگر هایی که میشناسم از تعداد انگشت های دست کمترند ولی نوید محمد زاده یکی از انهاییست که میشناسم ... بازی اش را دوست دارم‌... انگار ساخته شده که این دیالوگها را بگوید . حالا از نظر حرفه ی بازیگری در کجای جدول قرار دارد را نمیدانم ولی بازی خوبش در نقش ناصر خاکزاد یادم‌میماند ...


کل فیلم بیشتر برایم مثل یک روایت تکه تکه به نظر می امد ...بعضی جوانب را گذاشته بودند فقط برای اینکه لایه های مختلف شخصیتی  ناصر خاکزاد مشخص شود .. مثل بچه دزدی و برادر و خواهر زاده های ناصر خاک زاد و نامزدش و ... 


احتمالا قرار بوده ابعاد مختلف شخصیتی ناصر خاکزاد در ارتباط با اینها مشخص شود ولی برای من به شخصه بیشتر مبهم شد ... 


یک‌گوشه ای از گیس وگیس کشی های کادر اداری پلیس هم هرجای فیلم میشود دید .که به نظرم نمایشش خیلی خوب بود ‌و فصا را از ان چیزی ک بود هم واقعی تر میکرد .


از متری شیش و نیم احتمالا خاطره ی خوبی برایم‌میماند... هرچند که توقعم بیشتر از اینها بود ..





۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
Cherry blossem

من نه آنم که آنم !

ادبیات فاخر گذشته با اینکه مفاهیم و درون مایه فوق العاده ای داره اما خواندنشان بعد از هزاران کتابی که به سبک ساده نویسی ِجدید  نوشته شده ،شاید خسته کننده به نظر بیاد . توصیفات زیاد که پای ثابت کتاب های قرن 18 هست و یا سبک نوشتاری متون شکسپیر و فاخر نویسی اون ها برای خواننده ی امروزی که دنبال چکیده و خلاصه و اصل هر موضوعه شاید کمی سخت به نظر بیاد . همونطور که گاهی اوقات برای من سخته . اینطور مواقع اگر دوست داشته باشم اثری را بخوانم ولی برایم سخت باشد فیلمش را میبینم یا اینفوگرافی و خلاصه هایش را پیدا می کنم و می خوانم . «اتلو» هم به همین سرنوشت دچار شد .

«اتلو »یا «تراژدی اتلو مغربی ونیز » نمایش نامه ای از شکسپیره با مضمون خیانت در عشق و داستان ژنرال ارتش ونیزه که به تحریک یکی از زیر دست هاش به وفاداری همسرش شک می کنه و بدون اینکه مسئله رو با همسرش درمیون بذاره ، بی رحمانه اون رو می کشه و بعد از اون خدمتکار زنش به حرف میاد و فرمانده رو متوجه اشتباهش می کنه ...

فیلمی که دیدم ساخت 1952 ست و اگر مشتاق دیدنش نبودم کیفیت و سال انتشار و سفید و سیاه بودنش دلایل خوبی برای ندیدنش می شد . ( البته منظور این نیست که فیلم های قدیمی برای دیدن خوب نیستند چون من اکثر فیلم های 1900به بعد که اقتباس از اثار مشهورند را سعی می کنم یکی یکی ببینم اما در مقایسه با کیفیت ها 1080 و 720x256حق بدهید که تماشای فیلم های قدیمی سخت است.)

زیرنویس فیلم هم در جای خودش جالب بود . مترجم برای این که اصالت دیالوگ های فیلم را حفظ کند ، زیرنویس را به فارسی سخت ترجمه کرده بود که خواندنش جالب و اندکی سخت بود . این سخت بودن ها فقط به خاطر این است که این سبک از گفتار را روزانه به کار نمی بریم وگرنه فهمیدنش مشکلی ندارد .

اینکه در قرن 16 که شکسپیر این نمایشنامه را نوشته در چه فضایی بوده برای من قرن بیست و یکمی کمی سخت و تاحدودی قبولش ناممکن است . شاید همین تفاوت زمانی باشد که تکه هایی از یک اثر هنری را برای من ناخوشایند کرده ولی از دیدن فیلم خوشحالم .

دیالوگ اخر فیلم را دوست داشتم :

از شما تقاضا دارم  در نامه های خود هنگام گزارش این وقایع ناگوار از من چنان که هستم  سخن بگویید. نه از بار گناهانم بکاهید و نه از سر بدخواهی بر ان بیفزایید . بر شماست که از من چون مردی سخن برانید که نابخردانه بود ولی بیش از اندازه عشق می ورزید . مردی که به اسانی دچار حسد نمی شد اما همین که بدین راهش می کشاندند سراسیمه گشت و به افراط گرایید . مردی که دستش به سان ان هندی ِ فرومایه مرواریدی را که به همه تبارش می ارزید ، به دور انداخت .



+ عنوان یک دیالوگ از همین فیلم است . اوریجینالش می شود : I'M NOT WHAT I AM...

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
Cherry blossem

لاتاری


بین سرچ هایم در گوگل برای واژه لاتاری ، به تصویر جالبی برخوردم . جلد یک مجله بود . بزرگ تیتر زده بود: مرگ غیرت

به نظرم بهترین توضیح فیلم لاتاری همین دوکلمه بود . مرگ غیرت یا رگ غیرت ؟ از انجا که تازگی ها به دیدن فیلم ایرانی روی اوردم و سه -چهار فیلم ایرانی بیشتر ندیده ام . درمقایسه با قبلی ها می توانم بگویم لاتاری بهتر بود . توی کامنت های سایتی که فیلم را از ان دانلود می کردم کامنتهایی یود با متن هایی شبیه زیر :

بهترین فیلم ایرانی که دیدم خیلی خوب شروع میشه خوب ادامه پیدا میکنه و از همه مهمتر بر عکس بیشتر فیلم های ایرانی که آخرش نمیدونی چی شد تموم شد خیلی عالی تموم میشه و بعد فیلم حس خوبی داری


یا

با سلام من معمولا کامنتی نمیزارم ولی با دیدن این فیلم نتونستم خدمو نگه دارم و نظر ندم این زیبا ترین فیلمیه که من دیدم هم از نظر دیالوگ های بینظیر فیلم و هم غیر قابل پیش بینی بودن صحنه ها و مفهوم این فیلم میتونم بگم زیبا ترین فیلمیه که بین این همه فیلم و سریال دیدم
با تشکر از سایتتون


و

شاهکار ژانر اجتماعی ...


همین کنجکاوم کرد ببینم . این فیلمی که درکمال تعجب اینقدر کامنت مثبت دارد چیست . فیلم را دانلود کردم و دیدم . بازی بازیگر ها ، محتوا ی فیلم را دوست داشتم .سوژه های فیلم چیزهایی بود که جامعه امروز به خودش میبند و شاید کنارهم قرار گرفتن این ها بود که مخاطب را به صورت احساسی درگیر شخصیت های فیلم میکرد و همین شد که امتیاز خوبی از دید مردم گرفت. هرچند که در مسیر دیدن فیلم خصوصا اوایلش احساس کردم که فضا سازی به قدری که اتفاقات انتهایی فیلم را رقم بزند و بیننده را در بالاترین مرتبه ی درگیری احساسی با شخصیت ها قرار دهد ،خیلی عالی انجام نشده که البته نظر شخصی من است . اخر فیلم هیجان بالاتر می رود . چاشنی خشونت بیشتر میشود .با این وجود ،باور پذیری نیمه ی دوم داستان برای من سخت تر بود .  بعد از تمام شدن فیلم بیننده حس می کند که یکی از بهترین فیلم ها را دیده وهمین باعث کامنت های مثبتی میشود که در پستهای دانلود گذاشته شده .

به نظرم ادم ها چه با خواندن داستان و رمان چه با دیدن فیلم و سریال ، دنبال تجربه ی احساسی مختلفند : هیجان ، ترس، احساس امنیت ، دوست داشتن و...

و همه ی نویسنده ها و فیلمساز ها هم به دنبال انتقال این احساسات هستن اما اینکه بگوییم الزاما هر فیلم یا کتاب اتو کشیده ای در چارچوب ساختارها این احساسات را منتقل می کند غلط است. فیلم یاکتابی ممکن است صدرصد بی غلط نباشد ولی این احساسات را به خواننده یا بیننده ای که دنبال قاعده و اصول نویسندگی و فیلمسازی نیست  ،منتقل کند تا بعد از تمام شدن راضی برود.

خطر اسپویل !

چند سوالی که هنوز بعد از تمام شدن فیلم با من مانده :

+شخصیت پدرهای ایرانی به پدر نوشین نزدیک است ؟ رفتارش نسبت به برادر نوشین  بعد از اتفاقی که برای نوشین افتاد خیلی ارام نبود ؟ (صحنه ی مربوط به مراسم نوشین در زیر پله ی خانه شان ،جایی که برادرِ از پدر میپرسه چه بلایی سر خواهرش امده )

+شخصیت مرتضی (فرخ نژاد) دقیقا کدام طرف بود ؟ اول داستان میگفت که دخالت در این ماجرا و دنبالش را گرفتن درست نیست و دردسر دارد ولی کسی که در یک اقدام سوپر من وارانه سامی را به ان دنیا فرستاد ایشان بود . هرچند که صحنه ی درگیری سامی و امیرعلی هم خیلی به نظرم طبیعی نشده بود .



 نظرات بیننده ای مثل من فارغ از اطلاعات سینمایی ، تخصصی نیست ولی بیانشان شاید به تماشاگر بعدی که به اندازه ی من از سینما می داند کمک کند . اگر لاتاری را دیده اید خوشحال میشوم نظرتان را اینجا بگویید . به نظرم لاتاری جا برای بحث کردن زیاد دارد .


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Cherry blossem

غلام




من ابدا در قد و قواره ی نقد فیلم و اثار هنری این چنینی نیستم و نه تا به حال نقدی در خور سینما کرده ام نه حتی تخصصی این حوزه را میشناسم . تمام نظرات من اینجا صرفا از نگاه یک بیننده ی خیلی معمولی نا اشنا به اهالی سینماست که دوست دارد هر چه دیده را اینجا کنارهم داشته باشد و حس و حال و نظرش را بعد از دیدن یادداشت کند .

وقتی «غلام» را دانلود میکردم توقعم خیلی بالاتر بود . انتظار بازی خوب و روال مشخصی داشتم ولی با شروع سکانس اول فیلم فضای سرد و بی حال فیلم نا امیدم کرد . فضای فیلم متاثر از شخصیت اصلی بود که انگار از اسمان افتاده باشد توی صفحه ی لپ تاپ نه گذشته ای داشت نه حتی اینده ای نه هدفی نه چیزی که من بیننده را باخودش بکشد و ببرد .

همه ی چیز که در نگاه اول دستگیرم شد یک راننده تاکسی ایرانی در خیابان های لندن بود که دایی ای دارد و یک اتاق خیلی کوچک و یک مادر مصر به بازگشتش و عدم تمایلش به برگشت که دقیق نفهمیدم چرا  .اواسط فیلم معلوم شد با اینکه شخصیت دنبال پول نیست اما دوجا کار می کند انگار که تاکسی جایی برای بخور و نمیر دراوردنش باشد و تعمیرگاه جایی برای حرف زدن و پر کردن تنهایی ای که از اول فیلم اذیت می کند.

جلوتر به طور خیلی ناگهانی متوجه شدم غلام ِ درسکوت رفته ی فیلم، در نوجوانی و در جنگی که نمیدانم کدام جنگ بوده سوپر منی(!) بوده  و خیلی بی دلیل غیب می شود و حالا بعد از این همه سال که گذشته هنوز هم در خاطر هم رزمانش مانده . از ابتدای فیلم چیزی که حس می کردم بی تمایلی غلام به گذشته یا اینده بود ولی مهربانی های کوچک غلام نشان می داد که کاملا بی تفاوت نشده

پایان کمی اکشن فیلم مرا یاد مراحل نمیدانم چند GTAانداخت و نگاه منتقدی به خشونت در بلاد ان ور اب داشت . هرچه که بود به نظر یک بیننده ی معمولی(که من باشم !) داستان از هم گسیخته و نامنظمی داشت که ستاره اش شهاب حسینی بود که در خیابان های لندن مسافر کشی میکرد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Cherry blossem

برای اسکارلت ِبرباد رفته...





بیایید قبول کنیم جنگ هرچقدر هم که بد باشد داستان های عشقی خوبی از دلش در می اید . یکی از همین شاهکار ها "بر باد رفته " هست.برباد رفته راسال ها پیش بین قفسه داستان های امریکایی کتابخانه ی عمومی پیدا کردم .خوب یادم هست .کتابی دو جلدی بود که هرچه گشتم جلد دومش را پیدا نکردم . جز اسمش در نگاه اول چیز جذابی نداشت . کتابی گردن کلفت ( شما بخوانید ضخیم) با جلد سبز تیره و فونت قدیمی که جلد تخته ای اش کمی برگشته بود و توی ذوق می زد . تصمیم گرفته بودم تمام کتاب های قفسه را بخوانم پس بربادرفته را امانت گرفتم . شروع معمولی ای داشت ولی هرچه جلوتر می رفتم بیشتر جذبش می شدم . جلد اول را به هر زحمتی که بود با وجود امتحانات بیدار ماندم و تمام کردم. اسکارلت مرا متعجب می کرد ،می ترساند، عصبانی میکرد و  به فکر وا می داشت . جلد دومش را بلافاصله گیر اوردم و تمام کردم. تمام که شد ماتم گرفتم که چرا تمام شده . دیالوگ های فوق العاده ی برباد رفته ، طرح قوی اش که از ذهن نویسنده سرچشمه گرفته، شخصیت پردازی بی نظیرش عقل ادم را به بازی می گیرند. حوادث مرتب و به جا رخ می دهند و اسکارلت بازیگوش ناز پرورده که همه ی دغدغه اش مدل لباس دختر های دیگر است در اواسط داستان برای حفظ خودش و خانواده اش ادم میکشد . اسکارلتی که دنبال عشق خالص اشلی است بارها ازدواج می کند و برای پول دست به خیلی کارها میزندکه نتایج خوبی دارند اما الزاما مسیر رسیدن به ان ها شاید درست نباشد.


خلاصه داستان:

اسکارلت اوهارا دختر جذاب خانواده ی پولدار اوهارا عاشق اشلی است اما با شروع جنگ همه چیز عوض می شود.این کتاب داستان تبدیل دخترک نازپرورده و زیبای مهاجر ایرلندی به زنی سرسخت و محکمه.



# اصولا جنگ ها بستر فوق العاده ی داستان نویسی برای نویسنده هاست چون به وضوح ادم ها با شروع جنگ تغییر می کنندو همین کنش و واکنش های عالی و طرح فوق  العاده ای میسازه

# نویسنده ی برباد رفته دانشجوی پزشکی انصرافی بوده که با مرگ مادرش پزشکی رو رها می کنه و میره سراغ روزنامه نگاری . از شروع این کتاب تا چاپش ده سال طول کشیده و مارگارت میشل لقب برترین تک رمان نویس جهان رو گرفته که به نظر من واقعا لایقشه!

# من کتابهایی که میخونم رو بازخوانی نمی کنم ولی برباد رفته رو بارها خوندم و هنوز هم دوست دارم بخونم. مجموعه ش رو هم به فارسی هم به انگلیسی خریدم تا توی کتابخونه ام داشته باشم و فیلم ش رو هم چند بار دیدم .

# اگر سینمایی برباد رفته رو ندید ، با اینکه به شدت قدیمیه و با وجود سینمایی های امروزی با کیفیت 1080 دیدن سینمایی های قدیمی کمی توی ذوق میزنه اما بازی زیبایی کلارک گیبل(بازیگر نقش رت باتلر ) و ویولن لی ( اسکارلت) شما رو از دیدن این فیلم پشیمون نمی کنه .

# در دقت و زیبایی فیلم همینقدر بس که بگم چند برابر یک فیلم سینمایی، نگاتیو صرف فیلمبرداری صحنه‌های تست برای انتخاب بازیگر نقش اسکارلت شده و دیدن سینمایی که همه ی بازیگرهای اون از دنیا رفتند واقعا حس عجیبی داره ( برای نقد دقیق تر میتونید اینجا رو بخونید .)

# کتاب اسکارلت ،کتابی مستقل از برباد رفته س که الکساندرا ریپلی نوشته و قرار بوده ادامه ی برباد رفته باشه . اما ابدا جذابیت و شخصیت پردازی و پختگی برباد رفته رو نداره و قابل مقایسه با برباد رفته نیست. اسکارلتی که در ذهن الکساندرا بوده به شدت متفاوته با اسکارلت مارگارت میچل.

# برای دانلود فیلم سینمایی بر باد رفته اینجا رو ببینید .


بخشی از فیلم:


رت باتلر (کـــلارک گیبل): اسکارلت تــــــو نمی‏تونی همه چیز را با هم داشته باشی. یا باید با روش مخصوص خودت پول بدست بیاوری و همه جا با بی‏اعتنایی روبرو بشی، یا اینکه فقیر و باوقار بمونی و دوستای زیادی داشته باشی. تو انتخاب خودت رو کردی.
اسکارلت (ویوین لی): نمی‏خوام فقیر باشم، ولی انتخابم درسته. مگه نه؟
رت: اگر پول رو بیشتر دوست داری، بله.
اسکارلت: بله، من پول رو بیشتر از هر چیز دیگه ای در دنیا دوست دارم.
رت: پس تو بهترین راه رو انتخاب کردی،ولی باید تاوان هم پس بدی. همونطور که در مورد هر چیز دیگه ای که علاقه داشته باشی، باید تاوانش رو پس بدی. تاوان این راه تنهاییه.


این پست معرفی فیلم یا کتاب نبود . معرفی اسکارلت بود در برباد رفته ...

شخصیتی که هنوز هم صداش شنیده میشه که میگه:

AFTER ALL TOMORROW IS ANOTHER DAY


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Cherry blossem

در ستایش دره ی مرگ



یکی از بهترین فیلم های سینمایی که دیدم hacksaweridge بوده که حاضرم چند بار دیگه هم ببینم وهمون بار اول هم از اول فیلم میخ لپ تاپ شده بودم و تا چند دقیقه بعد از تموم شدن فیلم هم به صفحه ی خالی لپ تاپ زل زده بودم و فقط صدای دزموند داس (Andrew-Garfield) توی گوشم میشنیدم که : فقط یکی دیگه ... خداجون فقط یکی دیگه...

اعتقادات قوی شخصیت فیلم اونقدر من رو به خودش جذب کرد که مدت ها فکر می کردم که چطور میشه که یک نفر اینقدر شدید و قوی  به اعتقاداتش ایمان داشته باشه  که  بدون دست زدن به اسلحه خودش رو توی میدون جنگی بندازه که قاعدتا همه چیز تعیین کننده ی توش تعداد فشنگ و گلوله هاییه که برات باقی مونده .

سکانس های اخر فیلم رو به شدت دوست داشتم ودوست دارم بارها و بارها ببینمش . جدای از بحث نجات جان ادم ها اینکه با وجود غیر منصطقی بودن چیزی که بهش ایمان داری و با وجود تمام کسایی که مسخره ت می کنن پای حرفت بمونی و بهش عمل کنی و باعث بشی که اون ها هم به اعتقاداتت ایمان بیارن یکی از فوق العاده ترین چیز هایی بود که توی این فیلم دیدم .

این فیلم زیبا رو اگر ندیدید حتما ببینید . ( دانلود از اینجا)

+ ایرادی که میشه به این سینمایی گرفت فقط به طور غیر خیلی غیر واقعی بد نشون دادن کشور ژاپنه که توی فیلم های مربوط به جنگ خیلی رعایت نمیشه و همیشه کشور سازنده ی فیلم از کشور مقابل تصویر ناواقعی ای میسازه که طبیعی هم هست بالاخره یک روزی جنگیدند کشته دادند و...
اگر فیلم هایی که توی کشور ژاپن و کره در باره ی وقایع حدود این جنگ رو هم ببینید چهره ی جالبی از کشور مقابل نشون ندادن . و اگر این ها رو در نظر نگیریم بازی و فیلم نامه ی جذاب و ایمان و اراده ی قوی شخصیت اصلی شما رو مجذوب خودش می کنه .
+ تکه ی نهایی فیلم فک میکنم چیزی شبیه مصاحبه با دزموند داس واقعی بوده که به فیلم پیوست شده و جذابیت فیلم رو بیشتر کرده .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Cherry blossem