تقریبا محال است فلسفه دوست داشته باشید و بین چند ادم مطلع حرف از علاقه تان زده باشید و کتاب دنیای سوفی را به شما معرفی نکرده باشند .

دنیای سوفی را اولین بار به پیشنهاد دایی جان ،کلاس چهارم دبستان (!)خواندم . در عین داشتن مطلب گول زنک ساده ی زندگی روزمره ی دختر شانزده ساله داستان ،  به نامه های البرتو و سوفی که می رسیدم همه چیز پیچیده می شد . اعتراف به اینکه فهمیدن این کتاب مشکل است برایم سخت بود . با اینکه متن کامل نامه های بلند و توضیحاتش را کاملا نمی فهمیدم ولی سوال هایی کوتاهی که البرتو از سوفی می پرسید ذهن من راهم درگیر کرده بود .

تو کیستی ؟

جهان چگونه به وجود امد ؟


کتاب را یک دور با همان فهم ناقص خواندم و کنار گذاشتم . سال دوم راهنمایی نیم نگاهی به کتاب انداختم اما بازهم بخاطر ذهنیت سختی که داشتم کامل کتاب را نخواندم .  اول دبیرستان که رسیدم دبیر دین و زندگی مان، در اصل دبیر فلسفه ی انسانی ها بود .اولین امتحانی که به عنوان یک دانش اموز سمپادی می دادیم ، دین و زندگی بود و قاعدتا اولین امتحانی که بچه زرنگ ها باید در ان خودی نشان می دادند.ورقه ی امتحان برگه ی دست نویسی بود با خط درشت و ناموزون با ده سوال تشریحی که اگرده ساعت وقت هم برای نوشتنش وقت صرف شده بود بازهم به نظر می رسید دبیر گرامی ان را لحظه ی اخر موقعی که داشته از خانه برای امدن به مدرسه بیرون میزده یک دستش به لنگه کفش و دیگری به خودکار ، طرح کرده . جواب سوال اول ورقه یادم نمی امد. الان دقیق سوال را یادم نمی اید ولی چیزی بود شبیه : ما درچگونه جهانی زندگی می کنیم؟

متن کتاب یادم نمی امد ولی مثال خرگوش ِکتاب دنیای سوفی یادم بود . ورقه را برگرداندم و نوشتم : جواب سوال یک و هرچه از دنیای سوفی یاد گرفته بودم نوشتم . خالی گذاشتن سوال در مرام من نبود . در بدترین حالت ماجرا معلم روی نوشته هایم با خودکار خط می کشید و به ان سوال نمره نمی داد . نمره ها که امد من کامل شده بودم و یکی دیگر از دخترهای کلاس .زیر نمره ی ده از ده دقیقا با خودکار قرمز نوشته شده بود : ده شدی با اینکه کتاب درسی میگه ده نیستی !کتاب درسی بخوان ، بچه جان!

دقیقا همین جمله ها و همین کلمات را نوشته بود .چشم هایم درشت شده بود . راستش انتظار نمره گرفتن از ان سوال را نداشتم، صرفا نوشته بودم که جلوی سوال خالی نباشد . جلوی سوال را خالی گذاشتن یک جورهایی برایم کسر شان بود .

اخر کلاس معلم برگشت و پرسید : چه کتابایی میخونی ؟

جوابش را دادم .مطمئن بودم به خاطر جوابی که در ورقه داده بودم می پرسید. از رمان و ادبیات و شعر و .. گفتم . درباره ی اینکه چطور کتاب دنیای سوفی راخوانده ام برایش گفتم . گفت خواندن دنیای سوفی در ان سن بدون پیش زمینه سخت است . پیشنهاد داد اگر خیلی دوست دارم درباره ی فلسفه بدانم کتاب های فلسفه ی درسی انسانی ها را بخوانم. جالب بود، قبول کردم . جلسه ی بعد کتاب درب و داغان تقریبا بدون جلدی با برگ های زرد توی دستم گذاشت. تا ان روز کتابی اینقدر مصیب زده ندیده بودم.خودم عادت داشتم کتابهایم را 45 درجه باز کنم . جلدشان بگیرم . خوش خط در کتابهایم بنویسم و... . دیدن ان کتاب چیزی کمتر از شوک برایم نبود. کتاب را با صورت نیمه جمع شده گرفتم و توی کیفم گذاشتم . حجمش زیاد نبود . خانه که رسیدم بین تمام تکالیف کتاب فلسفه بیرون افتاد . کتاب را برداشتم و خواندم و جلو رفتم. چند روز بعد، کلاس دینی که تمام شد و زنگ خورد کتاب را که  تمام کرده بودم ،بردم و پس دادم و سوالاتی که برایم پیش امده بود راپرسیدم و جوابشان را گرفتم . کتاب بعدی را از معلم گرفتم تا بخوانم .

دبیر دین و زندگی مان به طرز عجیبی رفتار خاصی داشت و همه ی دانش اموزان دوستش داشتند . جاذبه ی خاصی داشت . دنیای سوفی را همان سال دوباره خواندم .

نیمه های سال دبیر دینی مان گفت میخواهد ده جلسه کلاس رایگان اشنایی با فلسفه در شیفت مخالف مدرسه برای دانش اموزها بگذارد. راستش مدرسه ما اصلا رشته ی انسانی نداشت . قصد هیچ کداممان هم انسانی رفتن نبود ولی اولین جلسه از نود نفری که ورودی ما بود حدود هفتاد نفر برای کلاس امده بودند . سال بالایی ها هم بودند . جای نشستن توی کلاس نبود و معلم سرپا می ایستاد تا دوسه تا از بچه ها روی میز و صندلی اش بشینند . این استقبال کاملا برای فلسفه نبود . بچه ها دبیر را به طرز عجیبی دوست داشتند ، بعضی ها فقط برای دیدنش می امدند کلاس و حوصله ی فلسفه و این چیزها را نداشتند . هر چه بود دستشان درد نکند ! هرچه سوال داشتیم پرسیدیم و علامت سوال هایمان رفع شد . سال بالایی که شدیم دبیر فلسفه دان عزیزمان با دبیر کنکوری عوض شد ولی ارتباطمان با ان دبیر قطع نشد .


و اما دنیای سوفی؛

کتابیست از یوستین گردر ، نویسنده ی نوروژِی که با سبک داستان درباره ی تاریخ فلسفه توضیح داده . یوستین گردر استاد فلسفه بود وسال های در برگن تدریس کرده .نویسنده بیشتر دنبال راحت الحلقومی بوده که فلسفه را در حلق دانشجوهایش بریزد و هدفش از نوشتن هم همین بوده .برای همین هم یک بچه ی کلاس چهارمی توانست ششصدو هشت صفحه را تحمل کند و یک دور کتاب را بخواند و چند سال بعد هم نمره ی کامل دینی (که چقدر برایم ارزش داشت !) بگیرد .

ماجرای کتاب حول زندگی دختری در استانه ی پانزده سالگی میگذرد که در خارج از شهر در خانه ای زندگی می کند و یک روز با چک کردن صندوق پستی می بیند که این بار برای خودش نامه ای امده ...

فصول کتاب به شکل زیرند:


  • سقراط – هرکس که بداند که نداند از همه داناتر است
  • افلاطون – آرزوی بازگشت به قلمرو روح
  • ارسطو – سازمان‌دهنده‌ای موشکاف که می‌خواست مفاهیم ما را روشن کند
  • قرون وسطا – فرق است میان راه را تا نیمه رفتن با راه را خطا رفتن
  • اسپینوزا – خدا خیمه‌شب‌باز نیست
  • هگل – آنچه عقلی است ماندنی است
  • مارکس – شبحی بر اروپا سایه افکنده
  • داروین – کشتی حامل ژن بر پهنه زندگی
  • فروید – تمایلات زشت و خودخواهانه‌ای در او پدید آمده بود
  • انفجار بزرگ – ما نیز ذراتی از ستارگانی 
کتاب برای اشنایان به فلسفه درحد یک جمع بندی کلیست اما برای تازه کارها شروع خیلی خوب محسوب می شود .
کتابهای دین و زندگی دبیرستان بخشی دارند به شکل پیش درامد با سوال هایی مشابه سوالاتی که در دنیای سوفی پرسیده می شود :
من کیستم؟
ما درچگونه جهانی زندگی می کنیم ؟
دنیا چگونه ایجاد شد ؟
و...
که سوالهاییست که حداقل یکبار هرکسی از خودش پرسیده ولی به خوبی دنیای سوفی از پس توضیحشان برنیامده اند . عده ای به دنبال پیدا کردن جواب سوالهایشان می روند و عده ای در همان سن و سال نوجوانی که این سوالات برایشان پیش می اید کنارش میگذارند . به نظرم نویسنده ابتکار جالبی به خرج داده . اگر شما نوجوان 15 - 16 ساله ای هستید که این سوالها برایتان پیش امده پا به پای سوفی دنبال جوابها می گردید و اگر 20 یا 30 ساله یا سن بالاترید هم اول به پانزده شانزده سالگی تان که این سوالها را داشتید برمی گردید و بعد با سوفی همراه می شوید .

اگر شما صرفا با نیت آشنایی با فلسفه این کتاب را بخوانید ممکن است در برخی از قسمت‌های آن خسته شوید. کتاب یک شروع قوی و بسیار زیبا دارد که در مورد فلسفه سقراط، افلاطون و ارسطو صحبت می‌کند. اما رفته رفته با فیلسوفان دیگری آشنا می‌شوید که مطمئنم حتی اسم آن‌ها را نشنیده‌اید. افکار و عقاید برخی از این فیلسوف‌ها ممکن است برای کسی که علاقه چندانی به فلسفه ندارد، خسته‌کننده باشد. در عین حال روایت داستان سوفی و کارهایی که می‌کند کتاب را از جنبه فلسفی خارج می‌کند و به خواننده امکان تنفس می‌دهد تا دوباره آماده یادگیری فلسفه باشد. شخصیت سوفی به عنوان یک نوجوان به خوبی به تصویر کشیده شده و هر سوالی که ممکن است به ذهن خواننده برسد را مطرح می‌کند.

در آخر کتاب هم به نام‌هایی همچون داروین، فروید، ژان پل سارتر و آلبر کامو می‌رسیم که به نظر من این قسمت از کتاب جذابیت خاصی دارد و بسیار خواندنی است. شاید به این دلیل باشد که چندین اثر از این نویسنده‌ها را مطالعه کرده‌ام و آشنایی با عقاید آن‌ها از زبان یوستین گردر کمک کند کتاب‌هایشان را بهتر درک کنم.

از کافه بوک : منبع


برای دیدن اینفوگرافیک جالب کتاب اینجا رو ببینید :(+)

بخش هایی از کتاب :

هراکلیتوس تاکید کرد که اضداد ویژگی جهان است. اگر هیچ‌گاه بیمار نشویم، نمی‌دانیم تندرستی چیست. اگر هیچ‌گاه گرسنه نشویم، از سیر شدن لذت نمی‌بریم. اگر هیچ‌گاه جنگی روی نمی‌داد، قدر صلح را نمی‌شناختیم. و اگر زمستان نباشد، بهار هم نمی‌آید. (کتاب دنیای سوفی – صفحه ۴۸)



مهمترین چیز در زندگی چیست؟ اگر این سوال را از کسی بکنیم که سخت گرسنه است، خواهد گفت غذا. اگر از کسی بپرسیم که از سرما دارد می میرد، خواهد گفت گرما. و اگر از آدمی تک و تنها همین سوال را بکنیم، لابد خواهد گفت مصاحبت آدم ها. ولی هنگامی که این نیازهای اولیه برآورده شد، آیا چیزی می ماند که انسان بدان نیازمند باشد؟ فیلسوفان می گویند بلی. به عقیده آن ها آدم نمی تواند فقط دربند شکم باشد. البته همه خورد و خوراک لازم دارند. البته که همه محتاج محبت و مواظبت اند. ولی از اینها که بگذریم، یک چیز دیگر هم هست که همه لازم دارند و آن این است که بدانیم ما کیستیم و در اینجا چه می کنیم.



شاید بهتر باشد ماجرای خرگوش را به کل جهان هستی تشبیه کنیم. ما، یعنی کسانی که در اینجا زندگی می کنیم، شپش های کوچکی بین موهای خرگوش هستیم. اما فیلسوف ها سعی می کنند از بین این موهای بلند بالا بیایند و صاف زل بزنند به چشم های شعبده باز بزرگ.

سوفی متوجه حرف هایم شدی؟ منتظر ادامه موضوع باش.

سوفی احساس ضعف می کرد. متوجه شده بود؟ حتی یادش نمی آمد که موقع خواندن فرصت نفس کشیدن پیدا کرده باشد.

این نامه را چه کسی فرستاده بود؟ چه کسی؟ چه کسی؟



هرچه می‌بینی بخشی از جهان پیرامون توست، اما نحوه دیدنت بستگی دارد به عینکی که به چشم می‌زنی. (کتاب دنیای سوفی – صفحه ۳۷۷)


+ کتابی که من داشتم امانتی بود و الان در دسترسم نبود که خودم عکس بگیرم وقسمت های خوب کتاب رو پیدا کنم و اینجا یادداشت کنم پس از سایت کافه بوک این قسمت از مطالب رو گرفتم .

+یک تجربه : ترجمه ی حسین کامشاد رو من خوندم و خیلی هم خوب بود . برای کسانی که که سرشون شلوغه هم نسخه ی صوتی کتاب هست که میتونن دانلود کنن.

+ شاید خاطره ای که تعریف کردم کمی عجیب برسد اما واقعیست . معلم دینی ما «صد افرین و هزار افرین دختر گلم »نمی نوشت .  عادت داشت با لهجه و اصطلاحات جالب خودش برای هر دانش اموز زیر برگه ی نمراتش چیز خاصی مطابق شخصیت دانش اموز بنویسد . با دیدن جملاتش زیر نمراتمان گاهی اوقات میخندیدیم ، گاهی اوقات تعجب میکردیم گاهی اوقات تکه کلام میساختیم .

+جواب شما به سوالی که توی عنوان پرسیدم چیه؟