دیشب بعد از مدت ها همه ی خاله و دایی هایم از جاهای مختلف امده بودندو جمع شده بودند خانه پدربزرگ . ساکت کنار دایی نشسته بودم و به حرف های بقیه گوش می دادم . خوب که دقت کردم دیدم همیشه وقتی همه جمع می شوند یک عده خاص کنار هم می نشینند و بیشتر باهم راحتند .خواه ناخواه دوگروه و دو بحث به وجود امده بود . یک گروه جایی که من نشسته بودم و بحث از درس و تحصیل و علم و دانشگاه و علوم مختلف و دلیل و مدرک و شواهد ،آن طرف هم یک گروه با بحث مد و پوشاک و زیبایی و قیمت بازار وخرید و امور روزمره ...
طبیعی هم بود . هرکسی درباره ی زمینه ی شغلی و محیط کاری خودش اطلاعات بیشتری داشت و میتوانست در ان اظهار نظر کند و بقیه هم حرفش را قبول داشته باشند پس چرا برود در بحثی شرکت کند هیچ اطلاعی از ان ندارد ؟
دیدن این دو دستگی خیلی جالب بود. دغدغه های متفاوت ادم ها و نگاه مختلفشان جالب تر . مشخص بود حتی ادم های یک خانواده هم کنار کسی می نشینند که حرفشان را بفهمد . یکی از ان طرف صدایم کرد و گفت : بیا اینجا پیشمون بشین مدتیه ندیدیمت .
بلافاصله پسر خاله ی کوچک پنج-شیش ساله ام گفت : ما ادمای فرهنگی ایم . چرا بیاداونور؟
همه اول ازشنیدن این حرف از زبان یک بچه 5ساله تعجب کردند و بعد زدند زیر خنده .
در هرحال بحث اینه که همه ی ما ادم ها ، هر روز در مواجه با افراد جدید دنبال این هستیم که اشتراکاتی پیدا کنیم . این اشتراکات به ما کمک می کنه راحت تر با اون ادم ارتباط بگیریم ولی هیچ کس 100%شبیه ما نیست پس به جای اینکه دنبال یه ادم 100 %مشابه بگردیم ،میتونیم این تفاوت ها رو یه فرصت بدونیم و چیزهای مختلف ازشون یاد بگیریم .