دیروز دقیقا بلافاصله بعد از امتحان جنین شناسی ، خیلی بی برنامه تصمیمگرفتیم که برویم سینما ! قبل از هرچیز بگویم که اگر خانه ی خودمان باشد وبساط لپ تاپ یا ال سی دی جور باشد .. هزار بار ترجیح میدهم تنهایی بنشینم و راحت و با ارامش فیلم رو با هر سرعتی که خودم دوست دارم ببینم اما سینما دقیقا یک محیطیست خلاف چیزی که من دوست دارم. تنها مزیت سینما برای من صفحه ی بزرگش و تماشای فیلم درحال اکرانه ! با همهی این ها نمی شود نقد را ول کرد و نسیه را چسبید ! پروسه ی اول ماجرا ، راضی کردن رفقا به هفت روش سامورایی برای دیدن فیلم متری ۶ و نیم بود به جای "ماه پیشونی "و "تگزاس " و این رقم فیلم ها !
بلیط گرفتیم و یک جایی ان وسط ها نزدیک به پرده نشستیم ، پچ پچ های اطراف را که فاکتور بگیریم _ هرچند که در کم کردن لذت فیلم دیدن بی تاثیر نبودند _ می رسیم به خودِ متری شیش و نیم !
اصولا اینطور است که وقتی به به و چه چه درباره ی یک چیز میشنوم توقعم از ان چیز میرود بالا و بعد اگر واقعا هم خوب باشد ، کمتر از انتظارم جلوه میکند و بالعکس ! تعریف متری شیش و نیم را از همان اوایل اکرانش شنیدم .. کپشن های مختلف ، نقد و تحلیل های جور واجور ... و همین بیشتر کنجکاوم میکرد .
یکجایی قبلا خواندم که ، اگر میخوای یک چیز یا یک کس حسابی معروف شود دو راه بیشتر نیست : یا کاملا به طور سفت و سخت ممنوعش کن ..( مثل یکی از فیلمها ک تقریبا در اکثر کشورها به علت خشونت زیادممنوع شد ولی بعداز مدت کمی کسی نبود که ان را ندیده باشد ...اگه حافظم درست یاری کنه اسم فیلم پرتقال خونی یا چیزی شبیه همین ها بود .)
دوم اینکه انقدر از خوبی هایش بگو ک مردمکنجکاو بشوند بروند ببیند که واقعا تعریف ها درست بوده یا نه !
باز هممیگم که نظر یک عدد دانشجوی کم سن و سالِ بی خبر از همهجا و بدون هیچ تخصصی توی رشته های هنر و فیلمسازی شاید خیلی معتبر نباشد (که نیست!) ولی حداقل ممکن است به درد یکی شبیه خودم بخورد . شما دینطور فرض بگیرید یک گزارش کار است بعد از دیدن فیلم که وظیفه خودممیبینم به ان یک واکنشی نشان بدهم ...
و امامتری شیش و نیم؛
شروع تقریبا متوسطی داشت ...منتطر بودم که ببینم چه میشود . (در پرانتز بگویم که من اکثر سلبریتی ها را نمیشناسم و جایی لازم بشود با همان نقش توی فیلمشان صدایشان میزنم!) موضوع فیلم که یک موضوع همه گیر بود ... فضای تاریک و نورپردازی تیره فیلم که دقیقا حس نا امیدی و ناخوشایندی که لازم بود رو به ببیننده میداد از همون اول توجهمو جلب کرد ... چند سکانس فیلم، پیراهن ابی اقای مامور و ناصر خاکزاد و فضای تماما خاکستری پس زمینه باعث شد به این فکر کنم که همه چیز را که بگذارمکنار .. به هیچ پیشینیه ای که فکر نکنم .. این ها هردویشان دوتا ادممعمولی معمولی اند که جفتشان ابی پوشیده اند .. مساوات!
( علاقه ی من به رنگ ابی توی توجه به این مورد بی تاثیر نبوده!) بخشی از دیالوگهای فیلم را دوست داشتم و مدام برایم تکرار می شوند .. البته یک جاهایی قشنگ حس مصنوعی بودن مکالمه بین شخصیت ها را میکردم ..در کتاب هایی که برای نویسندگی میخواندم اسم این را گذاشته بودند : چپاندن یک سری حرف در دهان کسی که اندازه ی این صحبتها نیست یا به عبارت بهتر فیلمنامه نویس میخواسته یک جای فیلم این حرفا زده بشود و ببینده اینها را بشنود .. دیگر نیامده ببیند این حرف ها اصلا به این شخصیت میخورد یانه ! اصلا جای این حرفا اینجاست؟
( البته من در حد و قواره ی ایراد گرفتن نیستم . نه تخصصش را دارمنه توانش را ...و این نطرات صرفا حسی بود که موقع دیدن فیلم داشتم...)
یک چیزی که بارها گفته ام نحوه ی ادای دیالوگهاست ، بازیگری را دوست دارمکه وقتی دیالوگمیگوید ، حس نکنم جلوی دوربین ایستاده و صرفا چون برایش نوشته اند که اینها را بگو ، بگوید ... مثل یک جوری روخوانی ِ نپختهی دبستانی _ توصیف بهتری پیدا نکردم_ که همه مانیک بارشنیده ایم. دیالوگهای اقای مامور خیلی جاها همین حس را به من میداد ...
همه ی بازیگر هایی که میشناسم از تعداد انگشت های دست کمترند ولی نوید محمد زاده یکی از انهاییست که میشناسم ... بازی اش را دوست دارم... انگار ساخته شده که این دیالوگها را بگوید . حالا از نظر حرفه ی بازیگری در کجای جدول قرار دارد را نمیدانم ولی بازی خوبش در نقش ناصر خاکزاد یادممیماند ...
کل فیلم بیشتر برایم مثل یک روایت تکه تکه به نظر می امد ...بعضی جوانب را گذاشته بودند فقط برای اینکه لایه های مختلف شخصیتی ناصر خاکزاد مشخص شود .. مثل بچه دزدی و برادر و خواهر زاده های ناصر خاک زاد و نامزدش و ...
احتمالا قرار بوده ابعاد مختلف شخصیتی ناصر خاکزاد در ارتباط با اینها مشخص شود ولی برای من به شخصه بیشتر مبهم شد ...
یکگوشه ای از گیس وگیس کشی های کادر اداری پلیس هم هرجای فیلم میشود دید .که به نظرم نمایشش خیلی خوب بود و فصا را از ان چیزی ک بود هم واقعی تر میکرد .
از متری شیش و نیم احتمالا خاطره ی خوبی برایممیماند... هرچند که توقعم بیشتر از اینها بود ..