سپیدپوش

دست نوشته های من در عبور زمان در مسیر شناختن ...

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

از تداکس چه یاد گرفتم ؟- قسمت دوم

شجاعت تجربه ناشناخته |رامتین منزهیان |موسس و مدیر وب‌سایت "bamilo.com"

سخنرانی جالبی بود که از تجربه کردن چیزهایی می گفت که از وارد شدن به ان ها می ترسیم . رامتین منزهیان سه سال است که ایران امده و می گوید روزی که پایش را اینجا گذاشت نه فارسی خواندن را بلد بوده نه فارسی نوشتن را .(حتی در صحبت کردنش هم گاهی اوقات دستور زبان را رعایت نمی کند )

منزهیان از تجربه هایی می گوید که وقتی با بقیه درباره شان حرف میزده ، جوابش را اینطور می داده اند : تو خُلی!

بعد هم حرف از امید  و مثال رستوران تاریک میزند . رستوران تاریک یک نوع از رستوران است که همه چیز ان جا تاریکِ تاریک است . نه غذایی که میخوری را میبینی و میفهمی چیست نه کسی که کنارت نشسته ،نه هیچ چیز دیگر... یک تجربه ی کاملا ناشناخته ی دوساعته . منزهیان می گوید بلیط این رستوران را برای دوستش و همسردوستش خریده بوده و برخورد متفاوت این دونفر با این تجربه باعث تعجبش شده . یکی از تجربه ی چیزی که نمیشناخته میترسیده و استرس گرفته و دیگری به امید یادگرفتن تجربه های جدید با خوشحالی پذیرفته .

امید در سخنرانی منزهیان به معنی پایان خوش و اینکه همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود نیست . به این معنیست که به امید یادگیری چیزهای جدید قدم در مسیر بگذاریم.


35 ساعت در تهران |لنا وفایی |معما رو کار افرین شبکه های اجتماعی

لنا وفایی از همان اول سخنرانی چرتکه برمیدارد و حساب کتاب می کند و بعد نتیجه میگیرد به طور متوسط یک شهروند تهرانی هفته ای 35 ساعت از اوقاتش را در شهر میگذراند . پس حس ما به شهرمان و رابطه ای که با ان داریم مهم است . لنا وفایی می گوید که قدیم ها به لحاظ فرهنگی ، دینی و ... خانه های ایرانی اندرونی بزرگ داشته اند و خصوصی سازی بسیار پررنگ بوده . ایرانی های دیروز حتی اگر مهمانی و گذران اوقات با دوستان و اشنایان را هم می خواستنه اند یا به خانه ی ان ها می رفته اند یا ان ها را به خانه شان دعوت می کرده اند و به دلیل پررنگ بودن فضای خصوصی ، اندرونی های شکیل و زیبایی در بافت های قدیمی شهر ها میبینیم و درعوض فضا های عمومی تنگ و به لحاظ معماری فقیری در شهرها دیده میشه . با گذشت زمان امروزه مردم بیشتر از قبل فعالیت هاشون رو در بستر شهر انجام میدن و رفته رفته بافت مدرن شهر فضا های عمومی بزرگ و مناسب تری می طلبه .

سخنرانی جالبی بود که به چندتا از سوال هایم پاسخ داد .

داستان های ناگفته اینترنت در ایران|محمد کاظم قنبری |کار افرین

تصور کردن چیزهایی که اقای قنبری می گوید هم برای من یک نفر سخت است . اقای قنبری حرف از سرویس اینترنت با سرعت 9600 بیت میزند در دهه 50! و چون خودش هم می داند برای ما تصور چنین چیزی ممکن نیست می گوید این سرعت یعنی فایل 100 مگابایتی را یک روز تمام بگذاری تا دانلود شود !

سخنرانی اقای کاظمی سیر تحول و پیشرفت اینترنت در ایران را بیان می کند که یک بار شنیدنش برای اینکه شکرگزار سرعت اینترنت فعلی تان باشید کافیست .

18 دقیقه ای  از شنیدن این موسیقی زیبا لذت بردم . کاش سواد موسیقیایی داشتم که درباره اش صحبت می کردم ولی دریغ!
همه ی کاری که از شنیدن موسیقی های این قبیل از دستم بر می اید لذت بردن و معرفی ان هاست .
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Cherry blossem

کتابها شعر میگویند ، سه خطی سه خطی ...

از کتاب خانه دوسه کتاب امانت گرفتم . صندلی عقب نشستم . چند متر بیشتر نرفته بودیم که سر چهار راه یک دفعه چراغ قرمز شد . راننده پایش را محکم کوبید روی ترمز . کتابها از دستم پرت شدند روی زمین . جالب بود . جوری افتاده بودند روی هم که اسمشان ترکیب جالبی ساخته بود :

طوفان دیگری در راه است . خدا کند توبیایی...

هردو کتاب از سیدمهدی شجاعی بودند . برایم جالب بود .انگار کشف بزرگی کرده باشم،به یکی دیگر از دوستانم گفتم . بعد از ان گاهی کتابخانه که می رفتم وقتی حوصله ام سر میرفت ، بلندمیشدم بین قفسه ها اسم کتابها را باهم جور میکردم شعر میساختم . سرگرمی خوبی بود .

بعدها که در اینترنت چند عکس مشابه دیدم . دیدم ای دل غافل ! قبل از من خیلی ها این را می دانسته اند و چه چیزها که ساخته اند ! هنوز هم دعوا سر ان است که چه کسی بار اول این کار را کرده . به هر حال فهمیدم اسمش هایکو کتاب است و محصول احتمالی خلاقیت ما ایرانی ها.

هایکو در اصل کلمه ای ژاپنیست به معنی کوتاه ترین شعر جهان که مبدعش همان چشم بادمی ها هستند و در  سه نیم خط نوشته می شود . قصه ی معرفی این نوع شعر ژاپنی دراز است ، اگر دوست دارید تخصصی تر راجع به ان بدانید اینجا و اینجا  و اینجا را بخوانید .

احتمالا شما هم بعد از خواندن این پست ،بار دیگر که به کتابخانه یا کتابفروشی رفتید ، به جور کردن اسم کتابها فکر میکنید ،اگر دانش اموزی باشید که در کتابخانه درس میخوانید هم زنگ تفریحی پنج دقیقه ای خوبی برای استراحت مغرتان بین ساعت مطالعه های بالاست .

نمونه های دیگه ای از این خلاقیت : (+)(+)(+)(+)


+ صرفا جهت احترام به قوانین کپی رایت : تصاویر از گوگل گرفته شده !

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
Cherry blossem

داستان نویسی برای احمق ها !

چند روزیست که درگیر نوشتن چند داستان کوتاه ام . ایده هایی که هر روز که می گذرد پخته تر میشوند .مدام فکر میکنم که چه ماجرایی وسط داستان راه بیندازم که جذابتر شود؟ چه گره ای ؟ و خلاصه همه ی حواسم جمع این ها شده . یکبار یک دیالوگی از یکی از فیلم ها شنیدم که می گفت : نویسنده ها و روانشناس ها هردوشون عجیب میزنن!

راست می گفت . همه ی این چند روز دنبال سوژه ی داستانم بین در و دیوار و مردم بودم . اینکه فلان اتفاق قبلش چطور بوده ، بعدش چطور می شود و...

هر کسی باشد ، این طور مواقع عجیب میزند . دبیر ادبیاتمان میگفت که نوشتن داستان کوتاه کوتاه ( درحد چند جمله ) و داستان بلند بلند( رمان های قطور و چند جلدی ) اخر هنرمندیست . ولی چرا این روزها فکر می کنم نوشتن یک داستان کوتاه هفت هشت صفحه ای هم دست کمی از نوشتن ان موارد قبل ندارد ؟

ادم وقتی سرش شلوغتر می شود بیشتر ایده های نوشتن به سرش میزند .


مجموعه کتابهای دامیز یکی از دوست داشتنی ترین مجموعه هاییست که تا به حال به ان برخورده ام . در همه ی فنون و مهارتها کتاب دارد و مثل یک معلم سرخانه گام به گام به شما مهارت مورد نظر را اموزش می دهد . کتاب داستان نویسی اش هم فوق العاده بود . اموزش بی نقصی بود که برای مبتدی هایی مثل من خیلی خوب بود . اگر قصد داستان نویسی دارید ولی تازه کارید ،حتما این کتاب را بخوانید .

+ اصل کتاب در زبان انگلیسی به سری FOR DUMMIES معروف است که به زبان فارسی میشود ، برای تازه کارها ! اگر کمی شیطنت در تیتر نویسی کنیم "برای احمق ها " هم غلط نیست .

یک تجربه : سایت مربوط به کتاب های دامیز اینجاست . قبل از خرید یا امانت گرفتن از کتابخانه میتوانید اینجا چکشان کنید . کاری که خودم می کنم !


+ اگر اهل پیگیری جشنواره های داستان هستید . به این پست وبلاگ اقای مهدی صالح پور سر بزنید . جشنواره های جدید را معرفی می کند و مرتبا به روز می شود .

+ اگر نویسنده هستید و توصیه ای برای من دارید لطفا دریغ نکنید . اگر اهل داستان هستید هم همینطور . خلاصه تجربه های کوچک و بزرگتان را در زمینه ی داستان نویسی در کامنتها برایم بنویسید . باور کنید خیلی خیلی خوشحال خواهم شد .

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
Cherry blossem

کفشهای ایتالیایی رمانی برای فصول سرد سال !


هشدار ! اگر وقت یا حوصله ی کافی برای خواندن تمام پست ندارید ، فقط قسمت های سبز رنگ را بخوانید . همه ی چیزی که باید از این پست به شما اضافه شود را با خواندن همین مطالب سبز به دست می اورید .هرچند که خواندن کامل پست پیشنهاد می شود . انتخاب باشماست .



کتابی که روی جلدش نه اسم دارد نه مترجم نه نویسنده ، دست کم جلدش باید جذاب باشد.

بعد از این همه سال یک چیز را متوجه شده ام . ان هم اینکه کتابی که شروع خوب و غافلگیرانه ای دارد احتمال اینکه بقیه اش هم جذاب باشد زیاد است یا حداقل نا امیدت نمی کند.

شروع این کتاب اینطوری بود :

وقتی هوا سرد است بیشتر احساس تنهایی می کنم . سرمای بیرون پنجره ، مرا یاد سرمای درون خودم می اندازد . سرما از دو طرف به من حمله کرده است . اما مدام مقاومت می کنم . برای همین است که هر روز روی یخ گودالی می کنم. اگر کسی با تلسکوپ مرا ببیند حتما فکر می کند دیوانه ام و دارم خودم را به کشتن می دهم . یک مرد لخت در این یخبندان با تبری در دست، مشغول کندن گودالی روی یخ ؟


از جمله اول فهمیدم تا اخر داستان با یک فضای سردو یخ زده طرفم . داستان ادم هایی با روابط سرد . همین هم هنر نویسنده را می رساند. همیشه معتقدم جملات  اول داستان باید از تمام داستان به ادم خبر بدهند .

نویسنده ی کتاب هنینگ مانکل است . کتاب دیگری از او نخوانده ام . در اینترنت که جست و جو کردم فهمیدم در ایران و سوئد معروف به نویسنده ی ژانر جنایی و معمایی است. با محوریت شخصیتی به نام کارگاه کورت والاندر . دقیقا چیزی که در این کتاب پیدا نمی شود همین ژانر است . البته سوالاتی از همان خط اول داستان تا اخر کتاب باشماست و به تدریج پاسخ داده می شود اما ژانر کتاب راز الود و پلیسی نیست مثل داستانی روانشناسانه می ماند که به عنوان حاصل کار یک نویسنده ی ژانر جنایی که خارج از حوزه ی تخصصی اش کتاب نوشته خیلی هم خوب است .

کتاب را در کل دوست داشتم . خلاصه اش این می شود که :


جراحی بعد از یک اتفاق بزرگ در زندگی کاری اش همه چیز را رها می کند و می اید به جزیره ی ابا و اجدادی اش و دور از هیاهوی جهان با سگ و گربه اش تک و تنها ان جا زندگی می کند. تنها ادمی که با جراح رفت و امد دارد پستچی ایست که هفته ای یکی دومرتبه به جزیره سر میزند تا اگر نامه ای هست بیاورد و سوال های پزشکی اش را از دکتر بپرسد .درست وقتی جراح فکر می کند که تا اخر عمرش همین جا خواهد ماند با همین احساس عذاب وجدان در این جزیره خواهد مرد ، عشق سالهای جوانی اش با شرایطی دور از انتظار به جزیره  می اید و این شروع داستان جراح درباره ی گذشته ایست که به اینده اش پیوند خورده ..


اگر دنبال کتابی با موضوعات محوریِ مفهوم خانواده و تنهایی و اشتباهی در گذشته و عذاب وجدانید ، این کتاب انتخاب بدی نیست .

پشت جلد کتاب اینطور نوشته :


«در تولد پانزده‌سالگی‌ام تصمیم گرفتم پزشک شوم. در کمال تعجب، پدرم مرا برای شام بیرون برد. گفتم که پیشخدمت بود، پیشخدمتی که با تلاش و سرسختانه برای حفظ شأن و مقامش، فقط روزها کار می‌کرد. هروقت مجبورش می‌کردند شیفت شب کار کند استعفا می‌کرد. هنوز می‌توانم گریه‌های مادرم را به خاطر بیاورم، وقتی پدر به خانه می‌آمد و می‌گفت دوباره استعفا کرده. پدرم می‌خواست مرا برای شام به رستوران ببرد و مادرم مخالف بود. صدای دعوایشان را شنیده بودم. دعوایی که با رفتن مادرم به اتاق و قفل‌کردن در خاتمه یافت. هر وقت چیزی خلاف میلش بود همین کار را می‌کرد. وقتی قهرهایش طولانی می‌شد، خیلی سخت می‌گذشت. اتاقش پر می‌شد از بوی استخدوس و اشک. من روی کاناپه‌ی آشپزخانه می‌خوابیدم و پدرم در حال آه کشیدن تشکش را کف زمین می‌انداخت. در زندگی‌ام خیلی‌ها را در حال اشک ریختن دیده‌ام. به سبب شغلم با کسانی مواجه می‌شدم که در حال مردن بودند، یا کسانی که مجبور بودند بپذیرند عزیزشان به‌زودی خواهد مرد. اما اشک‌هایشان هیچ‌وقت بوی اشک‌های مادرم را نمی‌داد


کتاب از سرمای زمستان یک سال شروع میشود و از نظر زمانی در سرمای سال بعد داستان تمام میشود . و فصل بندی کتابها با عناوین : یخ ، جنگل، دریا ، یلداست .


بخش هایی از کتاب :


یک :

+ این فقط بخشی از داستان من بود .

- برای هر دومون بهتره کم کم همدیگه رو بشناسیم . اگه تند پیش بری تصادف می کنی یا زمین گیر میشی .

+ مثل کشتی توی دریا ؟

- درسته . شناختن یه ادم مثل پیدا کردن مسیر درست توی دریاست .

دو :

- اینجا خیلی قشنگه ، درست مثل جنگل .

+ من از جنگل های بزرگ می ترسم . تو جنگل همیشه می ترسم گم بشم .

- تو از خودت میترسی ، منم همین طور ، هریت هم همینطور ، کاراواجو هم . ما از خودمون میترسیم . از اینکه خودمون رو توی ادمای دیگه می بینیم .


سه :

احساس می کردم پدرم هستم . ان روز در جنگل به تنهایی او پی برده بودم و حالا به تنهایی خودم . با 55 سال اختلاف سن ، هردو یک نفر بودیم . این مرا می ترساند . نمی خواستم پدرم باشم . نمی خواستم مردی باشم که در اب یخ زده شیرجه می رود تا احساس کند زنده است .


این کتابی نیست که به همه پیشنهاد کنم . اگر خلاصه ها را خواندید با فضای سرد کتاب کنار امدید شروع به خواندن کتاب کنید .اگربه دنبال روابط خیلی دوستانه و پردیالوگ هستید احتمالا این کتاب مناسبی برای شما نیست .

کفش های ایتالیایی | هنینگ مایکل |راضیه خشنود

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
Cherry blossem