هشدار ! اگر وقت یا حوصله ی کافی برای خواندن تمام پست ندارید ، فقط قسمت های سبز رنگ را بخوانید . همه ی چیزی که باید از این پست به شما اضافه شود را با خواندن همین مطالب سبز به دست می اورید .هرچند که خواندن کامل پست پیشنهاد می شود . انتخاب باشماست .



کتابی که روی جلدش نه اسم دارد نه مترجم نه نویسنده ، دست کم جلدش باید جذاب باشد.

بعد از این همه سال یک چیز را متوجه شده ام . ان هم اینکه کتابی که شروع خوب و غافلگیرانه ای دارد احتمال اینکه بقیه اش هم جذاب باشد زیاد است یا حداقل نا امیدت نمی کند.

شروع این کتاب اینطوری بود :

وقتی هوا سرد است بیشتر احساس تنهایی می کنم . سرمای بیرون پنجره ، مرا یاد سرمای درون خودم می اندازد . سرما از دو طرف به من حمله کرده است . اما مدام مقاومت می کنم . برای همین است که هر روز روی یخ گودالی می کنم. اگر کسی با تلسکوپ مرا ببیند حتما فکر می کند دیوانه ام و دارم خودم را به کشتن می دهم . یک مرد لخت در این یخبندان با تبری در دست، مشغول کندن گودالی روی یخ ؟


از جمله اول فهمیدم تا اخر داستان با یک فضای سردو یخ زده طرفم . داستان ادم هایی با روابط سرد . همین هم هنر نویسنده را می رساند. همیشه معتقدم جملات  اول داستان باید از تمام داستان به ادم خبر بدهند .

نویسنده ی کتاب هنینگ مانکل است . کتاب دیگری از او نخوانده ام . در اینترنت که جست و جو کردم فهمیدم در ایران و سوئد معروف به نویسنده ی ژانر جنایی و معمایی است. با محوریت شخصیتی به نام کارگاه کورت والاندر . دقیقا چیزی که در این کتاب پیدا نمی شود همین ژانر است . البته سوالاتی از همان خط اول داستان تا اخر کتاب باشماست و به تدریج پاسخ داده می شود اما ژانر کتاب راز الود و پلیسی نیست مثل داستانی روانشناسانه می ماند که به عنوان حاصل کار یک نویسنده ی ژانر جنایی که خارج از حوزه ی تخصصی اش کتاب نوشته خیلی هم خوب است .

کتاب را در کل دوست داشتم . خلاصه اش این می شود که :


جراحی بعد از یک اتفاق بزرگ در زندگی کاری اش همه چیز را رها می کند و می اید به جزیره ی ابا و اجدادی اش و دور از هیاهوی جهان با سگ و گربه اش تک و تنها ان جا زندگی می کند. تنها ادمی که با جراح رفت و امد دارد پستچی ایست که هفته ای یکی دومرتبه به جزیره سر میزند تا اگر نامه ای هست بیاورد و سوال های پزشکی اش را از دکتر بپرسد .درست وقتی جراح فکر می کند که تا اخر عمرش همین جا خواهد ماند با همین احساس عذاب وجدان در این جزیره خواهد مرد ، عشق سالهای جوانی اش با شرایطی دور از انتظار به جزیره  می اید و این شروع داستان جراح درباره ی گذشته ایست که به اینده اش پیوند خورده ..


اگر دنبال کتابی با موضوعات محوریِ مفهوم خانواده و تنهایی و اشتباهی در گذشته و عذاب وجدانید ، این کتاب انتخاب بدی نیست .

پشت جلد کتاب اینطور نوشته :


«در تولد پانزده‌سالگی‌ام تصمیم گرفتم پزشک شوم. در کمال تعجب، پدرم مرا برای شام بیرون برد. گفتم که پیشخدمت بود، پیشخدمتی که با تلاش و سرسختانه برای حفظ شأن و مقامش، فقط روزها کار می‌کرد. هروقت مجبورش می‌کردند شیفت شب کار کند استعفا می‌کرد. هنوز می‌توانم گریه‌های مادرم را به خاطر بیاورم، وقتی پدر به خانه می‌آمد و می‌گفت دوباره استعفا کرده. پدرم می‌خواست مرا برای شام به رستوران ببرد و مادرم مخالف بود. صدای دعوایشان را شنیده بودم. دعوایی که با رفتن مادرم به اتاق و قفل‌کردن در خاتمه یافت. هر وقت چیزی خلاف میلش بود همین کار را می‌کرد. وقتی قهرهایش طولانی می‌شد، خیلی سخت می‌گذشت. اتاقش پر می‌شد از بوی استخدوس و اشک. من روی کاناپه‌ی آشپزخانه می‌خوابیدم و پدرم در حال آه کشیدن تشکش را کف زمین می‌انداخت. در زندگی‌ام خیلی‌ها را در حال اشک ریختن دیده‌ام. به سبب شغلم با کسانی مواجه می‌شدم که در حال مردن بودند، یا کسانی که مجبور بودند بپذیرند عزیزشان به‌زودی خواهد مرد. اما اشک‌هایشان هیچ‌وقت بوی اشک‌های مادرم را نمی‌داد


کتاب از سرمای زمستان یک سال شروع میشود و از نظر زمانی در سرمای سال بعد داستان تمام میشود . و فصل بندی کتابها با عناوین : یخ ، جنگل، دریا ، یلداست .


بخش هایی از کتاب :


یک :

+ این فقط بخشی از داستان من بود .

- برای هر دومون بهتره کم کم همدیگه رو بشناسیم . اگه تند پیش بری تصادف می کنی یا زمین گیر میشی .

+ مثل کشتی توی دریا ؟

- درسته . شناختن یه ادم مثل پیدا کردن مسیر درست توی دریاست .

دو :

- اینجا خیلی قشنگه ، درست مثل جنگل .

+ من از جنگل های بزرگ می ترسم . تو جنگل همیشه می ترسم گم بشم .

- تو از خودت میترسی ، منم همین طور ، هریت هم همینطور ، کاراواجو هم . ما از خودمون میترسیم . از اینکه خودمون رو توی ادمای دیگه می بینیم .


سه :

احساس می کردم پدرم هستم . ان روز در جنگل به تنهایی او پی برده بودم و حالا به تنهایی خودم . با 55 سال اختلاف سن ، هردو یک نفر بودیم . این مرا می ترساند . نمی خواستم پدرم باشم . نمی خواستم مردی باشم که در اب یخ زده شیرجه می رود تا احساس کند زنده است .


این کتابی نیست که به همه پیشنهاد کنم . اگر خلاصه ها را خواندید با فضای سرد کتاب کنار امدید شروع به خواندن کتاب کنید .اگربه دنبال روابط خیلی دوستانه و پردیالوگ هستید احتمالا این کتاب مناسبی برای شما نیست .

کفش های ایتالیایی | هنینگ مایکل |راضیه خشنود