1
بعد از گوش دادن به یکی از فایل های TED radio چیز جالبی یاد گرفتم که فکر می کنم توی یکی از کامنت های متمم هم درباره اش خونده بودم . مطلب فایل بررسی این بود که چرا مردم ژاپن و چین و اسکاندیناوی نسبت به امریکا و انگلیس تمایل بیشتری به پس اندازه دارند؟
ازمایشی که درباره ی زبان شناسی این مناطق انجام داده بودند نشون میداد که گرامر زبانی این مناطق شبیه همن و اینده در گرامر زبانی اونها کمتر وجود داره ولی در زبان انگلیسی تاکید و جداسازی اینده بسیار شدیده و وقتی زمان حال و اینده در گرامر از هم دور باشند مغز ناخود اگاه فکر می کنه اینده در یک زبان خیلی دور و غیر قابل دسترسه و همین باعث نوع تفاوت در رفتار این مردم میشه
2
این روز ها دقیقا مرز خاصی بین کلمات دوست ، رفیق، همکلاسی ، هم اتاقی و ... نیست . توی پیام ها و چت ها همه یا دوستند یا رفیق و همین باعث میشه انتظارات متفاوت باشه .البته هم اتاقی شما قطعا ممکنه که دوست صمیمی شما هم باشه یاهمکلاسی شما دوست شما هم باشه و در این صورت استفاده از واژه ی دوست کاملا به جا هست اما اگر نه...
ببینید مسئله بیشتر اینه که انسانها موجودات اجتماعی ای هستن که علاوه بر خانواده اشون که جایگاه هر شخص به طور واضح توش مشخصه با یک سری دیگه از افراد هم روزانه برخورد می کنن .عده ای از افراد دوستن عده ای همکار عده ای اشنا و ... که برای هرکدوم از این افراد مقداری تایم روزانه باید صرف بشه .
حالا اگر جایگاه هر کدوم از این افراد هم مثل خانواده به طور مشخص معلوم باشه که خیلی هم عالی اما اگر نباشه فرد دچار مشکل میشه مثلا مقدار تایمی که برای یک همکلاسی (بدون پیشوند یا پسوند) باید صرف بشه با یک دوست صمیمی خیلی متفاوته و همینطور یک سری درخواست هایی که اگر دوست صمیمی شما از شما بکنه احتمالا پاسخ بله میگیره تا اینکه یک اشنای دور ...
( همین جاهاست که میگین از در اشنا و دوست ها وارد بشید )
همه چیز بسته به رده بندی افراد از نظر زبانی در ذهن شخص داره حتی در بین ارتباطات دیگه هم همین مشخصه. رفتاری که کسی در ذهنش با تقسیم بندی رفیق ، دوست ، همکلاسی ، دوست اجتماعی ، جی اف، یا بی اف ، همسر داره با کسی که یک سری از این هارو تعریفی در ذهنش نداره خیلی خیلی متفاوته و باید برای استفاده از یک سری کلمات تازه وارد که ناشی از تحول فرهنگی هست خیلی دقت کرد .
حتی نیاز انسان ها از این جلوتر میره و برای بعضی واژه ها زیر واژه هم درست کردن مثلا وقتی میگیم : دوست
دوست معمولی داریم و دوست صمیمی که باز هم مقدار وقت و هزینه و ... که با این دو نفر میکنیم به طور کامل متفاوته و سخت ترین بخش ماجرا ندونستن دقیق این واژه ها واستفاده ی غلط از اونه
مثلا وقتی شما با شخصی کاملا جدید برخورد میکنید و بعد از چند دقیقه بدون هیچ شناختی شمارو رفیق خطاب می کنه، اینجا یه تعارض به وجود میاد و اون اینکه شما نمیدونید که حالا این شخص در دایره رفقای شما داره ودرست باید همونطور که برای رفقا تون وقت صرف می کنید برای این شخص هم وقت صرف کنید یا خیر. خیلی از این کلمات به واسطه صمیمی تر شدن نزدیک تر شدن یا عدم پتانسیل زبانمون به خاطر فقر واژه هاش استفاده میشه اما چه بهتر که واقعا از واژه هایی استفاده کنیم که واقعا منظورمون با تعریفش مطابقت داره.
با این تفاسیر دوست شما واقعا دوست شماست ؟