قد من کوتاه تر از میانگین قد معمول بازیکن های والیبال بود .همین بود که اگر بقیه یک بار می پریدند من چندین برابر میپریدم تا بتوانم پست اسپوکر راست یا چپ (حمله کننده ) را بگیرم . بیشتر از همه تمرین می کردم و کمتر از همه استراحت . تمرین ها را منظم می رفتم و سعی می کردم یک بازیکن همه فن حریف و همه چیز تمام باشم تا شاید قدم جبران شود. یکی از هم تیمی هایم قد بلند بود .تفریحی می امد ضربه ای به توپ میزد و می رفت. با این همه مربی همیشه پیگیر بود که عضو ثابت تیمش کند . کاپیتان بودنم باعث میشد که به خاطر پیگیری های مربی برای هم تیمی قدبلندِ بی حال و حوصله ام ناراحت نباشم . یک جورهایی اینکه کاپیتان بودم دل گرمم میکرد وقتی در مرحله ی استانی تنها کسی که از تیم ما منتخب برای تیم کشوری شد ،من بودم ،خوشحال تر شدم . برای تمرین های تیم کشوری که رفتم، دیدم هم کم سن و سال ترین بازیکنم و هم قد کوتاهترین . اینجا دیگر کاپیتان نبودم و یک عضو معمولی تیم محسوب میشدم . همه فن حریف بودن و مهارت های توپگیری ام اینجا به کارم امد . این بار حمله کننده نبودم ولی در هرحال جزو ترکیب ثابت تیم بودم . در بازی های کشوری ، داورهایی بودند که می نشستند و بازیهای مختلف را می دیدند و برای تیم ملی بازیکن جدید جذب می کردند . مربی هر بار که داور ها برای تماشا می امدند ترکیب تیم را عوض می کرد و بازیکن های دیگری را میگذاشت داخل زمین . چندبار بیشتر فرصت نشان دادن خودم به داورها را نداشتم اما در همان چندبار کارم راخوب انجام دادم و بعدها به طور غیر رسمی فهمیدم که انتخاب شده ام . از اینکه انتخاب شده بودم خوشحال بودم ولی بعد که لیست اسامی نهایی را خواندند اسمم را به خاطر قد کوتاهم خط زده بودند.(که البته برای پست توپگیری کوتاه نبود و اینکه چه فعل و انفعالاتی رخ داد که نتیجه این شد ،خدا می داند.) مربی گفت که اگر بخواهم میتوانم به عنوان لیبرو بروم اما این پست را در زمین دوست نداشتم. بازی در این پست انقدر برایم هیجان انگیز نبود که به خاطرش بقیه چیز ها را ریسک کنم و بروم . نهایتا گفتم نه و از مسابقات برگشتم . بعدها در یک بازی معمولی و غیررسمی زمین خوردم و کمی اسیب دیدم ،همین شد که بازی حرفه ای را کنار گذاشتم و تمرین کردن را قطع کردم وبه درس و کتاب چسبیدم . حالا بعد از حداقل 6-7 سال که از ان روزها می گذرد حس میکنم تمام مهارتهای بازی کردنم را فراموش کرده ام . هیجانی که در زمین برای گرفتن یک امتیاز بیشتر داشتم و سر و صدای تماشاچی ها و تمرین کردن ها ، همه و همه ...انگار کس دیگری بوده که ان ها را تجربه کرده . با این حال اصلا از راهی که امده ام ناراضی نیستم . والیبال به من یاد داد اگر کسی با قدبلند یک بار میپرد تو با قد کوتاه چندین برابر بپر تا برابر شوی !
+ این سریال 100% تینیجری بود وبه هیچکس دیدنش رو پیشنهاد نمی کنم . صرفا برای من یاداوری خاطرات زمین بازی و والیبال بود که باعث شد با دور تند و با لبخند ببینمش .
+نکته ی جالب تر اینکه، تا به حال توی فیلم های امریکایی و هالیوود یک صحنه هم ندیدم به «غذا خوردن » اختصاص داده باشن مگر اینکه این غذا خوردن در روند فیلم تاثیر گذار باشه و باعث اتفاقی بشه. درحالیکه شما به وفور توی سریالای شرقی خوردن و گشتن و... می بینید که هیچ تاثیری در روند فیلم نداره . صرفا به عنوان بخشی از زندگی یک انسان معمولی نشون داده میشه و همین به نطرم به زندگی واقعی نزدیک ترشون می کنه. البته حرف از این نیست که محصول چه کشوری خوبه و چه کشوری بد ، فقط به نظرم جالب رسید که چطور سکانسی که در فیلم های یک کشور اصلا دیده نمیشه در فیلم های کشور دیگه پای ثابت و جدا نشدنیه !