یک نکته ی جالب درباره ی من اینه که دست خط ها رو با تقریب خیلی خیلی خوبی تشخیص میدم و تا حدود خوبی مشابه شون می نویسم . راهنمایی که بودم دستخط اورجینال خودم خوب بود اما کنار هر کدوم از بچه ها می نشستم بعد از مدتی دست خطم به اون شبیه می شد . از همون دبستان کاغذ نازک میذاشتم روی متن کتاب« بخوانیم» و روی خط نستعلیقش تمرین میکردم . تقریبا هم جواب داده بود. از علاقه ی خودم که بگذریم تشویق خانم مادر و دایی جان بی تاثیر نبود . بعد ها یک همکلاسی پیدا شد که خطش خیلی شبیه من بود . فرق خطمون فقط این بود که او «ی»هاش رو می کشید ولی من معمولی می نوشتم .سرکش «ک»و«گ»اش هم کمی کج تر می نوشت. بزرگتر که شدیم تفاوت خطمون بیشتر شد ولی همیشه کنارهم می نشستیم . از زنگ هنر، خطاطی ترم دو رو دوست داشتم چون حرف خط که می شد خط من ازبقیه بهتر بود . چند نفر نقاش حرفه ای تر از من توی کلاس بود و بعد از یک دوره ی یک ماهه ی ناکام طراحی ، دیگه سراغ حرفه ای شدن توی طراحی نرفتم .
یه مدت پیش سرم خلوت بود . یک دوست تازه که خودش نقاشی می کشید به منم پیشنهاد داد که یه چیزی بکشم . شروع که کردم دیدم به اون سختی ای که فکر میکردم نبوده . نتیجه هم، برای منی که اخرین بار، دوم راهنمایی به جای اقای برادر برای مسابقه ای ، نقاشی کشیده بودم ، خوب از اب درامده بود . اما خوشنویسی از همون اولش یه چیز دیگه بود ، وسط درس خوندن ،هر وقت خسته میشدم ، سعی میکردم قشنگ تر بنویسم . انگار که دفتر و کتاب قشنگ تر بیشتر به درس خوندن تشویقم می کرد . یک کتاب اموزش خوشنویسی برای کلاس چهارمی ها(!) از کتابخونه ی دایی پیدا کردم.اینکه این کتاب اونجا چه میکرد هم جالب بود ولی بعد از چند صفحه تمرین ولش کردم . خوش خط کلاسمان بودم تا فارغ التحصیلی و وقت تمرین نداشتم!
یکبار عکسی دیدم از خوشنویسی باخودکار .با دیدن خط ِخوش ِ خودکاری ِعکس های اینترنتی من هم دلم میخواست شبیه شون بنویسیم . اولش هرکاری می کردم شبیه نمیشد . بعضی از قسمتهای کلمات در عکسهای اینترنتی کلفت تر بود بعضی نازک تر ... زیر عکس ها نوشته بود  این ها را با خودکار«بیک»نوشته اند . خودکار بیک پیدا کردم و با لکسی محبوبم عوضش کردم. قبل از نوشتن اولین کلمه انتظار داشتم حالا که خودکارم رو عوض کردم نوشته ی منم شبیه همون عکس های اینترنتی بشه. کلمه ی اول رو که نوشتم ، سرم رو که بالا اوردم ببینم چه گلی کاشته ام ، دیدم نه ! این خبرها نیست ! بیک هم دوای درد من نبود . جست و جو کردم دیدم این بیک با ان بیک که من داشتم یکی نبود . بیک 1.6 لازم بود و بیک من 1 میلی متری بود . نوشت افزاری های زیادی رو گشتم ، نداشتند . اخر سر یکبار حرف خوش نویسی شد با دایی جان ! گفتم این مدل خوشنویسی ها رو با بیک 1.6  مینویسن ولی هرچی خودم گشتم پیدا نکردم . یک هفته بعد، از مطب که برمی گشت زنگ زد بروم سر خیابان . از ماشینش 10 تا خودکار بیک مشکی توی دستم گذاشت و گفت : خودشه دیگه نه ؟
خودش بود . گفت: حواست باشه اینا جوهرشون مایعس برعکس بزاری کثیف میکنه ،همیشه خوابیده بذارشون.
اینو گفت و رفت . خودکار ها رو امتحان کردم ، این بار همه ی کلمه ضخیم در میومد ولی خیلی بهتر از قبل بود .
هر کاری کردم تنهایی از پس شبیه دراوردن نوشته های خودم و عکس های اینترنتی بر نیومدم . یک دوره ی یک ماهه کلاس گرفتم . اولین جلسه ، فهمیدم که اگر بخوام بعضی از قسمت ها رو نازک و بعضی رو ضخیم در بیارم جنس زیر دستیم باید چرم باشد .
استاد گفت : برای جلسه ی اولت یه خط بنویس توی صفحه ی اول دفترت و بعد بیا !
الان که برمیگردم و اول دفتر تمرین خطم رو نگاه می کنم به خودم میگم : این خط من بوده واقعا ؟

+ اب رنگ رو خیلی دوست دارم . کاش میتونستم حرفه ای با ابرنگ نقاشی بکشم
+ دایی جان خودش هم الان دیگه با بیک 1.6 می نویسه !
+ یکی از مطب های شهرمون یه منشی داره که خوشنویسی کار میکنه . درو دیوار مطب همش اثار خوش نویسیشه . یه بار که پرسیدم اموزش دیده یا نه ، گفت خودش تنهایی کار میکنه بدون کلاس. خطش خیلی خوبه !
+متن نوشته از کتاب «باد جایی خسته خواهد شد »نوشته ی دکتر حمید احمدی هست که قبلا توی این پست درباره اش گفته بودم .
+ واقعا یه نسل که خطاط باشه ، نسل های بعدشون هم خوش خط میشن ؟ توارثی شدن صفات اکتسابی ؟ واعجبا !